را مثل دیگران از دست ندادهاند، فرمانروایی دارم. سابق فرمانروای وطنم بودم، امروز فرمانروای لاهیجان. کیست که بتواند این تسلط مرا در مملکت ارواح، از من سلب کند؟ من از این تسلط خود منفعتها میبرم.
عدهیی از علماء برای یافتن اصل بعضی صفات انسانی به نوع ماقبل او رجوع میکنند. آیا آنچه در « نوع »، که جزء باشد، وجود دارد در «جنس»، که شامل انواع اوست، یافت میشود؟ مخصوصاً در اقسام میمونها و در بین آنها به قسم اقرب به نوع انسان از قبیل آنتروپوئیدها یعنی شبیه انسان.
هر کدام ازصفات، حقیقة مبداء خاصی دارند. داروین، برخلاف ارسطو، به این تحقیق كمك داده است.
به همین نسبت برای یافتن مبداء اخلاق و افکار متفاوت مردم، ازصنفی به صنف دیگر از مردم میتوانیم رجوع کنیم. این طریقهی تحقیق معرفة الروحی من در تعالیم اخلاقی و اجتماعی من است.
پس از تلخیص این مقدمه باید بگویم اگر لاهیجیها به واسطهی سادگی افکار و احساسات، صنفی پائینتر از اصناف دیگر مردم باشند، چه بهتر از این. لاهیجان برای من، مدرسه است. من در آن بر خلاف معاصرین خود که مستغنی از این درسند، درس میخوانم. از مطالعه در احوال و افعال این اشخاص که زندگانی آنها شبیه به زندگانی من است و در نقطهی کوچکی از زمین برای خودشان شهر ساختهاند، معرفت خود را تکمیل میکنم و از تماشای افکار سابق خود، لذت میبرم. زیرا به نکات تازهیی واقف میشوم که از روی تجارب حسی خارجی نسبت به آن مطمئن میشدم. گاهی هم به مساعدت یا به استحداث طبع، شعر میگویم.
از این مختصر خواهی دانست من چه موقعیتی را در این گوشهی خلوت، دارا هستم. در این مرحله از سن خود که رشت در نظرم کوچکتر از تهران و تهران کوچکتر ازرشت است، و نسبت به همه چیز بیاعتماد شدهام، مشغولیاتی دارم که اگر از دیگران جلب توجه نکند، مرا بخوبی مفتون خود میسازد و حس میکنم مشغول تنظیم بعضی مطالب در مغز خود هستم.
روزی که مملکت خود را محتاج دید ومفهومات مأخوده از تحریرات کنونی، اشتهای روح نسل آتیه را رفع نکرد، من از مشغولیات گذشتهی خود، و چیزهایی که از زندگانی خود دیدهام، خجل نیستم.