برگه:DonyaKhaneManAst.pdf/۹۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

ده تومان اجاره خانه‌ی بارفروش را بدهکارم که یقیناً تا یکماه دیگر طول می کشد. دوست عزیزم ! چه شب‌ها که من و تو در آن بالاخانه به اسرار بارفروش گوش میدادیم ! آن مخلوق بیخبر آن مدرسه‌های مفتضح ، آن صداهای عجیب ، همه را می‌دیدیم ومی‌شنیدیم. همین‌ها بودند که ساعات خوش ما را منقض می کردند.«آقا جدا» هیچ عیبی نداشت، بلکه درطرز مناجات و ترکیب آواز اختراعی می کرد. این بیچاره با آن صدای بخصوص ، مؤذن معروف و نمونه بارفروش بود. حسین، زینب می‌خواند. بارفروش‌ها می‌شنیدند حظ می بردند.

آیا هنوز این مرد زنده است؟ بالای آن مناره اذان می گوید؟ باز شما گوش می‌دهید؟ آیا هنوز در همان کوچه منزل دارید؟ روح مرا به یادآوری از این گذشته‌ی تاريك، تازه كن .

به خانم محترمه و یکایک اطفال خود سلام مرا برسان.

دوست وخادم تو
نیما