این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
بسم الله الرحمن الرحیم
بشنو از نی چون حکایت میکند | از جداییها شکایت میکند | |||||
کز نیستان تا مرا ببریدهاند | از نفیرم مرد و زن نالیدهاند | |||||
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق | تا بگویم شرح درد اشتیاق | |||||
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش | باز جوید روزگار وصل خویش | |||||
من بهر جمعیتی نالان شدم | جفت بدحالان و خوشحالان شدم | ۵ | ||||
هر کسی از ظن خود شد یار من | از درون من نجست اسرار من | |||||
سر من از نالهٔ من دور نیست | لیک چشم و گوش را آن نور نیست | |||||
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست | لیک کس را دید جان دستور نیست | |||||
آتشست این بانگ نای و نیست باد | هر که این آتش ندارد نیست باد | |||||
آتش عشقست کاندر نی فتاد | جوشش عشقست کاندر می فتاد | ۱۰ | ||||
نی حریف هر که از یاری برید | پردهااش پردهای ما درید | |||||
همچو نی زهری و تریاقی که دید | همچو نی دمساز و مشتاقی که دید | |||||
نی حدیث راه پر خون میکند | قصهای عشق مجنون میکند | |||||
محرم این هوش جز بیهوش نیست | مر زبان را مشتری جز گوش نیست | |||||
در غم ما روزها بیگاه شد | روزها با سوزها همراه شد | ۱۵ | ||||
روزها گر رفت گو رو باک نیست | تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست | |||||
هر که جز ماهی ز آبش سیر شد | هر که بی روزیست روزش دیر شد |