برگه:FarhangeNafisi.pdf/۱۰۴

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۹۰–

اثواب

( asvāb ) ع. ج ثوب.

اثواب

( esvāb ) م. ع. اثاب الحوض:

پرآب گردانيد آن حوض را. و اثابه الله: پاداش دهد او را خداى. و اثاب فلان: بشتافت فلان. و اثاب الرجل: فربه شد آن مرد پس از لاغرى از بيمارى. و اثاب الشيى: اعادۀ آن چيز كرد.

اثوار

( asvār ) ع. ج ثور.

اثوب

( asvob ) و

اثوب

( as'ob ) ع. ج ثوب.

اثوث

( osus ) م. ع. اث اثاثا و اثاثة و اثوثا. مر. اثاث.

اثور

( osur ) ع. ج اثر و اثر.

اثول

( asval ) ص. ع. ديوانه و احمق و كم نصرت. و كم‌خير سست‌كار. و سست‌رو. و ديوانه. ج: ثول

اثول

( osul ) ع. ج اثل.

اثول

( osul ) م. ع. اثل اثولا (از باب ضرب): بن گرفت. و استوار و محكم شد.

اثولال

( esvelāl ) م. ع. اثولت الشاة اثولالا: ثولاء گرديد آن گوسپند يعنى ديوانه شد.

اثوم

( asum ) ص. ع. گناه‌كار. و دروغ‌گوى.

اثون

( assun ) ا. ع. تون. و آتش‌دان.

و كوره.

اثوياء

( asviā' ) ع. ج ثوىّ‌.

اثى

( asy ) م. ع. اثيت به و عليه اثاية و اثيا. مر. اثاية.

اثئار

( esseār ) م. ع. اثارت منه اى اثتارت منه: قصاص يافتم از او.

اثيبج

( osaybej ) ا. ع. مصغر اثبج.

مر. اثبج. و منه حديث اللعان ان جائت به اثيبج فهو لهلال بن امية.

اثيث

( asis ) ص. ع. انبوه و بهم پيچيده.

و كلان سرين. ج: اثاث.

اثيثة

( asisat ) ص. ع. مؤنث اثيث و زن كلان سرين. ج: اثاث و اثائث.

اثيداء

( osaydā' ) ا خ. ع. يك طرف از بازار عكاظ.

اثير

( asir ) ا. پ. اشكى كه از اندوه و غصه جارى شود. و ا. كرۀ آتش. و شمس. و آفتاب. و كرۀ اثير. سپهر.

اثير

( asir ) ص. ع. عالى. و بلند. و بر گزيده. و شريف. و پسنديده. و دوست مصاحب. و يار خالص. وا. جوهر شمشير. و سطح براق شمشير. و ا خ.

فلك. و كرۀ نار. و اول ذى اثير: پيش از همه. و اولين مرتبه. و كثير اثير: از اتباع است. مصنف گويد: اين لغت مأخوذ از يونانى است كه بمعنى اشتعال و احتراق بود. و بدوا يونانيان آسمان را باين اسم مى‌ناميدند و بعد طبيعيين يونانى آن را اطلاق نمودند بر روح فرضى كه موافق عقيده‌شان موجب حيات كليۀ عالم بود. و جمعى ديگر يك سيالۀ بسيار نافذ و با ارتجاعيتى را در طبيعت قائل شدند كه در همۀ اجسام و افضيۀ ما بين آنها نفوذ كرده و آثار حرارت و نور را به آن نسبت مى‌دادند. و لفط اترى كه در طبيعى اصطلاح كرده‌اند و مقصودشان جسمى است هوائى شكل و بسيط و سبك كه در طبقات مرتفع آتموسفر واقع شده و پر كرده است فضائى را كه در آن اجسام سماوى متحرك و در گردش‌اند مأخوذ از همين لفظ اثير يونانى است. و همچنين است لفظ اترى كه در كيميا اصطلاح نموده‌اند. مر. اتر.

اثير

( osayr ) ا. ع. مصغر اثر يعنى اثر كوچكى. و ا خ. نام طبيبى.

اثير

( asir ) ا. پ. شرارۀ آتش. و بومادران.

اثيرة

( asirat ) ص. ع. ستورى كه در روى زمين باسم خود نشان بزرگ گذارد. و اثيرة ذى اثير: اول مرتبه و پيش از همه.

اثيل

( asyal ) ص. ع. بعير اثيل: شتر بزرگ نره ج: ثيل.

اثيل

( asil ) ص. ع. محكم بن. و استوار و مجد اثيل: بزرگى استوار.

اثيل

( osayl ) ا خ. وادى در نزديكى مدينه كه نخلستان بسيار دارد.

اثيلة

( osaylat ) ا خ. ذات الاثيلة:

نام موضعى.

اثيم

( asim ) ص. ع. دروغ‌گوى. و گناه كار. وا بسيار گناه كردن (مبالغۀ در مصدر است). و ا خ. لقب ابو جهل.

اثمة

( asimat ) ا. مبالغۀ در مصدر يعنى بسيار گناه كردن.

اثين

( asin ) ص. ع. محكم بن و استوار.

و مشهور. و بزرگوار.

اثئية

( osiyat ) ا ج. ع. جماعت و گروه.

و گروه انبوه.

اج

( aj ) ص. پ. خرد و كوچك. وا.

درخت گز. و درخت كدو.

اج

( oj ) ا. پ. شرط و رهن و گرو.

اج

( ajj ) م. ع. اج الظليم اجا.

(از باب ضرب و نصر): دويد آن شترمرغ چنانكه از بال وى آواز برآمد. و مريؤج:

گذشت بشتاب. و اجج اجا (از باب فتح):

حمله كرد بر دشمن. و اجت النار (از باب نصر): زبانه زد آتش.

اجاء

( ajā' ) ا خ. ع. نام كوهى در عربستان.

و شهرى در مصر.

اجاء

( ejā' ) ا. ع. رنگى از رنگهاى اسب كه سرخى مايل به سياهى بود.

اجاءة

( ajāat ) ا خ. ع. نام موضعى.