برگه:FarhangeNafisi.pdf/۱۰۷

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۹۳–

اجتباء

( ejtebā' ) م. ع. گرفتن مال از جايهاى مختلف. و اجتباه لنفسه. برگزيد آن را براى خود.

اجتباب

( ejtebāb ) م. ع. بريدن.

اجتباذ

( ejtebāz ) م. ع. كشيدن.

اجتبار

( ejtebār ) م. ع اجتبره اجتبارا:

شكسته‌بندى نمود او را. و نيكو كرد حال او را.

و توانگر كردن. و اجتبر فلان: درست نيكو حال و توانگر گرديد (لازم و متعدى).

اجتبان

( ejtebān ) م. ع. اجتبنه:

بددل يافت او را. و يا بد شمرد. و اجتبن اللبن. پنير ساخت آن شير را.

اجتباه

( ejtebāh ) م. ع. اجتبه الماء و غيره: ناگوارد شمرد آن آب و جز آن را.

اجتثاث

( ejtesās ) م. ع. بريدن و از بيخ بركندن.

اجتحاء

( ejtehā' ) م. ع. از بيخ بركندن.

اجتحار

( ejtehār ) م. ع. اجتحر له جحرا. سوراخ ساخت براى خود.

اجتحاف

( ejtehāf ) م. ع. اجتحفه:

ربود آن را. و اجتحف التريد. بسه انگشت برگرفت اشكنه را. و اجتحف ماء البئر.

تمام بركشيد آب آن چاه را.

اجتداء

( ejtedā' ) م. ع. سؤال كردن و عطا خواستن از كسى.

اجتداث

( ejtedās ) م. ع. گور ساختن.

اجتداح

( ejtedāh ) م. ع. اجتدح السويق: شورانيد آن پست را.

اجتدار

( ejtedār ) م. ع. ديوار ساختن.

اجتذاب

( ejtezāb ) م. ع. كشيدن. و ربودن.

اجتذال

( ejtezāl ) م. ع شادمان گرديدن.

اجتراء

( ejterā ) م. ع. دلير گرديدن يق اجترء عليه: دلير گرديد بر آن.

اجتراح

( ejterāh ) م. ع. كسب كردن.

و ورزيدن.

اجترار

( ejterār ) م. ع. كشيدن. و نشخوار كردن شتر.

اجتراس

( ejterās ) م. ع. گرد آوردن و كسب نمودن.

اجتراش

( ejterāc ) م. ع. اجترش لعياله اجتراشا. گرد آورد و كسب كرد براى عيال خود. و اجترش الشيى. ربود آن چيز را.

اجتراع

( ejterā' ) م. ع. فرو بردن به آب چيزى را. و چوب از درخت باز شكستن يق اجترع العود.

اجتراف

( ejterāf ) م. ع. از بن بركندن.

و همه را بردن. و هلاك كردن.

اجترام

( ejterām ) م. ع. بار خرما بريدن يق اجترم النخل: اندازه كرد بار خرما را بر درخت. و اجترم لاهله. كسب كرد براى عيال خود. و اجترم فلان. گناه كرد فلان.

اجتران

( ejterān ) م. ع. جرين ساختن:

مر. جرين.

اجتزاء

( ejtezā' ) م. ع. چون مهموز باشد پسند كردن و راضى بودن يق اجتزء بالشيئى يعنى پسند كرد آن چيز را. و چون يائى بود پاداش عمل خواستن از كسى.

اجتزار

( ejtezār ) م. ع. شتر كشتن.

و گوسپند گرفتن براى كشتن. و مانند آن.

و اجتزروا فى القتال اى تركوهم جزرا للسباع اى قطعا.

اجتزاز

( ejtezāz ) م. ع. بريدن. و درودن. و اجتز الشعر: فريز كرد موى را.

اجتزاع

( ejtezā' ) م. ع. شكستن. و بريدن يق اجتزع من الشجرة عودا:

بريد و يا شكست از درخت چوب را.

اجتزاف

( ejtezāf ) م. ع. بدون كيل يا وزن خريدن چيزى را.

اجتزام

( ejtezām ) م. ع. اجتزم النخل: اندازه كرد خرما را بر درخت.

و اجتزم حظيرته: خريد حظيرۀ او را.

و اجتزم من المال: پاره‌اى گرفت از آن مال.

اجتسار

( ejtesār ) م. ع. اجتسرت الركاب المفازة: عبور كردند شتران از آن بيابان. و اجتسرت السفينة البحر:

بدريا افتاد آن كشتى. و روان شد.

اجتساس

( ejtesās ) م. ع. دست بسودن.

و اجتست الابل الكلاء: چريدند شتران آن گياه را بدهنهاى خود.

اجتساع

( ejtesā' ) م. ع. اجتسعت الناقة اجتساعا: برآورد آن ماده شتر نشخوار شكم را بدهان.

اجتشاء

( ejtecā' ) م. ع. موافقت ناكردن چيزى چيزى را. يق اجتشئتنى البلدة و اجتشئتها اذا لم يوافقك و لم توافقها.

اجتشاش

( ejtecāc ) م. ع. اجتشت الارض: پيچيده شد گياه آن زمين.

اجتصاص

( ejtesās ) م. ع. گچ گرفتن.

و اجتص القوم: نزديك شد خانه‌هاى آن قوم بهم و محل نزول و محل اجتماعشان.

اجتعاف

( ejteāf ) م. ع. احتعف الشجرة: بركند آن درخت را.

اجتعال

( ejteāl ) م. ع. مزد گرفتن. و اجتعله فلان: كرد آن را فلان.

اجتفاء

( ejtefā' ) م. ع. چون مهموز باشد يق اجتفا البقل: از بيخ بركند آن تره را.

و چون واوى بود بود دور ساختن كسى را از جاى خود.

اجتفات

( ejtefāt ) م. ع. اجتفت المال اجتفاتا: هلاك كرد و برد همۀ آن مال را.

اجتفار

( ejtefār ) م. ع. باز ماندن فحل از گشنى.