برگه:FarhangeNafisi.pdf/۱۱۸

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۱۰۴–

اجولى

( ajvaliy ) ص. ع اسب تيزرو و بسيار جولان.

اجؤم

( aj'om ) ع. ج جام.

اجوم

( ajum ) ص. ع كسى كه مردمان را در پيش نفس خود مكروه و مذموم گرداند.

اجون

( ojun ) م. ع اجن الماء اجنا و اجنا و اجونا مر. اجن و اجن.

اجوه

( ojuh ) ع. ج وجه.

اجوى

( ajvā ) ص. ع. اسبى كه سرخى رنگ آن مايل بسياهى باشد.

اجوية

( ajviat ) ع. ج جواء.

اجهاء

( ejhā' ) م. ع. اجهى فلان علينا: بخيلى نمود فلان بر ما. و اجهت فلانة على زوجها: باردار نشد فلان زن از شوهرش. و اجهت لنا السماء و اجهينا: گشاده شد هوا از ابر و رسيديم ما بهواى گشاده. و نيز اجهاء: هويدا و روشن گرديدن راه.

اجهاد

( ejhād ) م. ع اجهد الدابة اجهادا: بار كرد آن ستور را فوق طاقت وى و رنج داد.

و اجهد الطعام: آرزومند آن طعام شد. و اجهد الشيب: شتابى كرد پيرى و بسيار گرديد. و اجهدت الارض: برآمد آن زمين. و اجهد الحق:

آشكار و هويدا گرديد حق. و اجهد فى الامر:

احتياط كرد در آن كار. و اجهد الشئى:

مشتبه شد و خلط گرديد آن چيز. و اجهد ماله: نيست كرد مال خود را. و پراكنده ساخت. و اجهد العدو: كوشش كرد در دشمنى. و اجهد لى القوم: نزديك شدند آن گروه و نمايان گرديدند. و اجهد لك الامر: دست داد ترا آن كار. و اجهد الطعام (مجهولا): مايل و آرزومند آن طعام شد.

اجهار

( ejhār ) م. ع اجهر اجهارا:

پسر احول زاد. و پسر نيك ديدار خوش قد خوب رخسار زاد. و اجهر الكلام:

آشكار كرد كلام را. و بلند نمود آواز را.

اجهاز

( ejhāz ) م. ع اجهز على الجريح: كشت آن خسته را.

اجهاش

( ejhāc ) م. ع. اجهش عليه اجهاشا: زاريد بر وى و آمادۀ گريستن شد.

و اجهش فلانا: شتابانيد فلان را. و اجهش بالبكاء: آمادۀ گريستن گرديد.

اجهاض

( ejhāz ) م. ع. چيره شدن بر كسى براى خلاص كردن ديگرى. و رهايانيدن.

و شتابانيدن. و اجهضت الناقة. بچۀ تمام خلقت كه پشم آورده بود افكند آن ماده شتر.

اجهال

( ajhāl ) ج. ع. جاهل.

اجهال

( ejhāl ) م. ع. اجهله اجهالا:

جاهل و نادان يافت او را.

اجهام

( ejhām ) م. ع. اجهمت السماء اجهاما: بى‌ابر گرديد هوا.

اجهر

( ajhar ) ص. ع. پسرى كه احول زاده شده باشد. و اسبى كه غرۀ آن همۀ روى وى را گرفته باشد. و مردم تمام خلقت نيك ديدار. و احول نيك ديدار.

اجهر

( ajhar ) ص. ع. كسى كه در آفتاب ديدن نتواند.

اجهره

( ajhare ) ا. پ. يك نوع بوتۀ خاردار.

اجهزات

( ajhezāt ) ع. ج اجهزة ( ajhezat ) و ج ج جهاز.

اجهزة

( ajhezat ) ع. ج جهاز.

اجهل

( ajhal ) ص. ع. نادان‌تر و جاهل‌تر.

اجهى

( ajhā ) ص. ع. كسى كه موى پيش سر وى افتاده باشد. و بيت اجهى: خانۀ بى‌سقف.

اجهيزاز

( ejhizāz ) م. ع. آماده و مهيا شدن براى هر كارى.

اجياد

( ajyād ) ا خ. ع. نام گوسپندى.

و نام زمينى و يا كوهى در مكه. و ج. جيد و جواد

اجياف

( ajyāf ) ع. ج جيفة ( jifat ).

اجيال

( ajyāl ) ع. ج جيل.

اجيج

( ajij ) م. ع. اجت النار اجيجا (از باب نصر): زبانه زد آتش.

اجيد

( ajyad ) ص. ع. مردى كه گردنش دراز و نيكو باشد.

اجير

( ajir ) ص. ع. مزدور و كارگر.

اجيرانه

( ajirāne ) ا. پ. - مأخوذ از تازى - مزد و اجرت. و ماهيانه و شهريه و مواجب.

اجيرى

( ajiri ) ا. پ. - مأخوذ از تازى - نوكرى. و مزدورى. و اجرت و مزد.

اجيرى

( ajuā ) ا. ع. خوى و عادت.

و رسم و دستور.

اجيل

( ajil ) ا. ع. آب فراهم شدۀ در كولاب. و گل و لاى كه گرداگرد خرما بن جمع كرده شود. و ص. پس‌مانده. و درنگ‌كننده.

ج: اجل.

اجئلال

( ejelāl ) م. ع. اجال اجئلالا ترسيد.

اجيم

( ajim ) ا. ع. زبانۀ آتش.

اجين

( ojayn ) ا خ. پ. نام شهرى در هندوستان.

اجئواء

( ej'evā' ) م. ع. اجاوى الفرس اجئواء: سياه مايل بسرخى گرديد آن اسب.

اجئيون

( ajaiyuna ) ج ا خ. ع. گروهى از تازيان منسوب به كوه اجأ.

اچاق

( ocāq ) ا. پ. - مأخوذ از تركى - تاوه‌اى كه در آن چيزها را برشته مى‌كنند.

اچكه

( ocakke ) ا. پ. مأخوذ از هندى - جيب‌بر و كيسه‌بر.

اچى

( eci ) ا. پ. نوعى از باز شكارى. و وزير.