برگه:FarhangeNafisi.pdf/۱۲۴

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۱۱۰–

احتلاط

( ehtelāt ) م. ع احتلط احتلاطا سوگند ياد كرد. و ستيهيد و خشم گرفت. و شتابى كرد. و بى‌قرار گرديد.

احتلاق

( ehtelāq ) م. ع. موى ستردن.

احتلال

( ehtelāl ) م. ع. احتل المكان و به احتلالا. فرود آمد در آنجاى.

احتلام

( ehtelām ) م. ع. جماع كردن در خواب. و خواب ديدن. الحديث: كان اذا خرج مسافرا لم يقصر من الصلوة حتى يخرج من احتلام البيوت و اذا رجع لم يتم الصلوة حتى يدخل احتلام البيوت لعل المراد من احتلام البيوت رؤية اشباح البيوت او ادراك اشباحها.

احتلام

( ehtelām ) ا. پ. - مأخوذ از تازى - خروج منى در خواب خواه بواسطۀ مجامعت باشد و يا خيال مجامعت كه وشن و بوشاسب و كوشاسب و كوشاب و گرشاب نيز گويند.

احتم

( ahtam ) ص. ع. سياه.

احتماء

( ehtemā' ) ا. ع. پرهيز. و احتياط.

و احتراز.

احتماء

( ehtemā' ) م. ع. احتمى المريض احتماء: پرهيز كرد آن بيمار از مضرات و بازماند.

احتماد

( ehtemād ) م. ع. احتمد الحر احتمادا. سخت شد گرما - و هو مقاوب احتدام.

احتماس

( ehtemās ) م. ع. احتمس الديكان احتماسا: جنگ كردند آن دو خروس با هم.

احتماش

( ehtemāc ) م. ع. برافروختن از خشم. و احتمش الديكان. جنگ كردند آن دو خروس با هم.

احتمال

( ehtemāl ) م. ع. احتمل احتمالا: برده خريد. و احتمل الصنيعة:

بر گردن خود گرفت آن كار را. و شكر كرد. و احتمله:

برداشت آن را بسر و به پشت. و احتملوا:

كوچ كردند. و احتمل لونه (مجهولا):

خشم گرفت و برافروخته گرديد.

احتمال

( ehtemāl ) ا. پ. - مأخوذ از تازى - گمان و پندار. و امكان. و تحمل و بردبارى و شكيبائى. و قابليت و تمكن. و تصور.

و احتمال دادن ف ل.: تصور كردن و خيال كردن و گمان بردن. و احتمال داشتن ف ل.: متصور بودن و امكان داشتن. و گمان داشتن. و تحمل و بردبارى داشتن.

احتمالات

( ehtemālāt ) ج ا. پ. - مأخوذ از تازى - احتمالها. و گمانها و پندارها.

احتمام

( ehtemām ) م. ع. احتم احتماما: اندوهگين شد بشب و بخواب نرفت از اندوه. و احتمت العين: گرم نشد چشم و بى‌خواب ماند بدون آنكه درد باشد.

احتناج

( ehtenāj ) م. ع. احتنج احتناجا: ميل كرد و كج گرديد.

احتناك

( ehtenāk ) م. ع. احتنك الفرس احتناكا: لبيشه كرد آن اسب را.

و احتنكته السن: استوار خرد گردانيد او را سن و تجربه. و احتنكته: مستولى شد بر آن. و احتنكت الجراد الارض:

خورد ملخ نهالهاى آن زمين را. و احتنك فلانا:

گرفت مال فلان را. و نيز احتناك: استوار شدن. و آزموده شدن.

احتوا

( ehtevā ) ا. پ. - مأخوذ از تازى - فراگرفتگى از هر سوى. و تصرف و ضبط و تملك.

احتواء

( ehtevā ) م. ع. احتواه و احتوى عليه احتواء: گرد كرد او را و فرا گرفت از هر سوى. و فراز آمد بر وى.

احتواش

( ehtevāc ) م. ع. احتوش القوم الصيد احتواشا: رمانيدند آن گروه شكار را بسوى يكديگر. و احتوش القوم على فلان: در ميان گرفتند آن گروه فلان را. و كذلك احتاشوا عليه.

احتوال

( ehtevāl ) م. ع. احتولوه احتوالا: در ميان گرفتند آن را. و احتال الشيئى: سال گشت شد آن چيز. و احتال عليه بالدين: برات وام داد بر وى. و احتال فلان: حيله كرد بهمان.

احتياج

( ehtiāj ) م. ع. احتاج احتياجا حاجتمند شد. و احتاج اليه. رجوع كرد بسوى وى.

احتياج

( ehtiāj ) ا. پ. - مأخوذ از تازى - تهى دستى و بى‌نوائى و نيازمندى. و افلاس و ضرورت. و لزوم و نياز و حاجت. و درماندگى و محتاجى. و اصحاب احتياج: مردمان تنگدست و درمانده و مفلس و فقير.

احتياجات

( ehtiājāt ) ج ا. پ. - مأخوذ از تازى - ضروريات و چيزهاى لازم و واجب.

و هر احتياجى.

احتياز

( ehtiāz ) م. ع. گرد آوردن چيزى.

و محيط شدن بر آن.

احتياص

( ehtiās ) ا. ع. حزم و هوشيارى.

و آگاهى در كار.

احتياص

( ehtiās ) م. ع. احتاصت رحم الناقة: بند شد زهدان آن ماده شتر بنحوى كه گشن گشنى كردن نتوانست.

احتياط

( ehtiāt ) م. ع. احتاط احتياطا:

حزم و هوشيارى بكار برد. و احتاطت به الخيل. محاصره كردند او را گروه سواران.

احتياط

( ehtiāt ) ا. پ. - مأخوذ از تازى - دريافت. و اشتمال و احاطه. و هوشيارى.

و نظر و نگاه از روى بصيرت. و اخذ و دريافت بطور آگاهى. و تدبر و تأمل و تدبير و دوربينى و عاقبت‌انديشى و تفكر. و وهمناكى.

و امتحان و تفتيش از روى بصيرت و هوشيارى.