برگه:FarhangeNafisi.pdf/۱۳۸

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۱۲۴–

اخباب

( axbāb ) ص. ع. ثوب اخباب: جامۀ پاره پاره. وا. اخباب الفحث: چرب روده‌ها. و نيز اخباب: ج خبّ‌.

اخباب

( exbāb ) م. ع. اخب فرسه اخبابا: پويانيد اسب خود را و منه قولهم جائوا مخبين.

اخبات

( axbāt ) ع. ج خبت ( xabt ).

اخبات

( exbāt ) م. ع. اخبت اخباتا:

فروتنى كرد.

اخباث

( exbās ) م. ع. اخبث اخباثا:

ياران خبيث جمع نمود. و فرزندان خبيث‌زاد.

و اخبثه: خبث آموخت او را. و اخبث القول:

سخن پليد گفت.

اخبار

( axbār ) ع. ج خبر ( xabar ).

اخبار

( axbār ) ج ا. پ. - مأخوذ از تازى - خبرها. و داستان. و حكايات. و قصه‌ها. و افسانه.

و افسانه‌ها. و روايت. و روزنامه. و حديث.

و احاديث. و مژده و خبرخوش. و وقائع و تواريخ و حوادث. و اخبار در ربار: خبرهاى نيك و گران‌مايه. و اخبار ائمه: احاديث ائمه.

و اخبار گذشتگان: تواريخ پيشينيان.

و اخبار وحشت مدار: اتفاقات و حوادث هولناك. و اخبار ولايات: وقايع و حوادث ولايات. و اخبار يوميه: اتفاقات و چيزهائى كه تازه در روز اتفاق افتد. و نيز اخبار ا خ.:

نام چندين كتاب كه در تاريخ نوشته‌اند مانند اخبار الخلفا و اخبار الشعرا و اخبار العالم.

اخبار

( exbār ) م. ع. اخبرت اللحقة اخبارا: يافتم آن لحقه را بسيار شير. و اخبره خبورة: خبر داد ويرا.

اخبار

( exbār ) ا. پ. - مأخوذ از تازى - آگاهى و خبردارى و اطلاع. و آزمايش. و اخبار كردن ف م.: آگاه نمودن و خبردار كردن.

اخبارات

( axbārāt ) ج ا. پ. - مأخوذ از تازى - خبرها. و داستانها و حكايتها. و وقايع و حوادث.

اخبارنويس

( axbār-nevis ) ا. پ.

نويسنده و اطلاع‌دهندۀ وقايع و اتفاقات يوميه و روزنامه‌نويس.

اخبارى

( axbāri ) ص. پ. منسوب به اخبار. و ج ا. طايفه‌اى از شيعۀ اثنا عشرى كه در احكام و اخبار ائمه عمل مى‌كنند و قواعد اصول را محل اعتنا نمى‌دانند - ضد اصولى.

اخبارى

( axbāriy ) ا. ع. روزنامه‌نويس.

و اخبارنويس.

اخبارى

( exbāriy ) ص. ع. لفظى.

اخباط

( exbāt ) م. ع. اخبط اخباطا:

مبتلا شد به بيمارى خباط.

اخبال

( exbāl ) م. ع. شتران را دو بخش كردن كه يك بخش آن هر ساله بچه آرند چنانكه زمين را براى كشت دو آيش كنند و يك آيش آن را يك سال بكارند و آيش ديگر را سال ديگر.

و اخبله: بعاريت داد او را ماده شتر بر حسب خواهش وى. و يا بعاريت داد تا شير آن بخورد و از پشم وى منتفع شود. و يا اسب عاريت داد تا جهاد كند بسوارى.

اخبان

( exbān ) م. ع. اخبن اخبانا:

پنهان كرد چيزى را در خبنة يعنى نيفۀ شلوار.

اخبث

( axbas ) ص. ع. ناپاك‌تر و پليدتر.

و موذى‌تر. و زهردارتر. و ناگوارتر. و بدذات‌تر و نابكارتر.

اخبثان

( axbasāne ) ا. ع. بصيغۀ تثنيه.

يق الاخبثان: بول و غايط. و گنده‌دهنى و بى‌خوابى. و يا بيخوابى و بيقرارى.

اخبر

( axbar ) ص. ع. آگاه‌تر و بااطلاع‌تر.

اخبط

( axbat ) ص. ع. مرد پازننده ج:

خبط ( xobt ).

اخبعثاث

( exbe'sās ) م. ع. اخبعث فى مشيه اخبعثاثا: رفت در روى زمين مانند شير.

اخبل

( axbal ) ص. ع. ديوانه و مجنون.

اخبنداء

( exbendā' ) م. ع. اخبندى الرجل اخبنداء: تمام ساق گرديد آن مرد و اخبندى البعير: كلان گرديد و سخت شد آن شتر.

اخبية

( axbiat ) ع. ج خباء. و سعد الاخبية ا خ.: منزل بيست و پنجم از منازل قمر.

اخبئة

( axbeat ) ع. ج خباء.

اخپچ

( axpac ) ا. پ. دريافت و ادراك و زيركى و دانش.

اخت

( oxt ) ا. ع. خواهر. ج: اخوات.

و اختا سهيل ا خ.: نام دو ستاره.

اخت

( oxt ) ا. پ. - مأخوذ از تازى - خواهر.

و مثل و مانند و قرين و نظير و برابر. و با هم اخت آمدن و با هم اخت شدن ف ل.:

با هم برابر شدن و مانند هم گشتن و فرين و نظير يكديگر شدن.

اختاء

( extā' ) م. ع. فروختن متاع يكان يكان و بتفاريق.

اختات

( extāt ) م. ع. اخت اختاتا:

شرم داشت. و اخت فلانا: كم گردانيد بهره و يا بخت فلان را.

اختاج

( axtāj ) ص. پ - مأخوذ از تركى - كسى كه بغير از صاحب و مولاى خود ديگرى را اطاعت و خدمت كند.

اختاجى

( axtāji ) ا. پ - مأخوذ از تركى - سئيس و چابك سوار.

اختان

( axtān ) ع. ج ختن. ( xatan ).

اختباء

( extebā' ) م. ع. اختبأ اختباء:

پنهان شد. و اختبأه: پنهان كرد آن را.

و اختبأ له خبيئا: تعبيه كرد بر وى چيزى.

اختباب

( extebāb ) م. ع. پويه دويدن.

و دويدن. و برداشتن اسب هر دو دست و پاى