برگه:FarhangeNafisi.pdf/۱۳۹

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۱۲۵–

راست را باهم و يا هر دو دست و پاى چپ را باهم. و گاه بر اين دست و گاه بر آن دست ايستادن اسب. و تيز رفتن. و اختب من ثوبه خبة: بيرون كرد از جامۀ خود خبة را.

اختبار

( extebār ) ا. ع. آگاهى بچيزى.

اختبار

( extebār ) م. ع. اختبره اختبارا: آزمود آن را.

اختبار

( extebār ) ا. پ - مأخوذ از تازى - آزمايش و امتحان. و اطلاع. و آگاهى پس از آزمايش.

اختباز

( extebāz ) م. ع اختبز الخبز اختبازا: نان پخت براى خويشتن.

اختباس

( extebās ) م. ع. اختبسه اختباسا: بغل گرفت او را. و اختبس ماله: ربود مال او را.

اختباص

( extebās ) م. ع. اختبص اختباصا: خبيص يعنى افروشه پخت.

اختباط

( extebāt ) م. ع. اختبط زيدا اختباطا: احسان خواست از زيد بدون قرابت و سابقۀ احسان. و اختبط الورق: برگ از درخت ريخت با عصا. و اختبط البعير بيده الارض: دست بر زمين زد آن شتر.

اختبال

( extebāl ) م. ع اختبله اختبالا: تباه خرد و ناقص الاعضاء گردانيد او را. و اختبله الحزن: ديوانه گردانيد او را اندوه. و اختبلت الدابة: ثابت نماند آن ستور در جائى كه پا نهاد.

اختتاء

( extetā' ) م. ع. چون ممهوز باشد متغير شدن رنگ چهره از بيم پادشاه و جز آن.

و اختتا له: فريب داد او را. و اختتا منه:

پنهان كرد از وى به بيم و شرم. و ترسيد از وى. و اختتا الشى: ربود آن چيز را.

و چون واوى باشد شكسته شدن از اندوه و يا بيم و يا مرض. و يا فروتنى كردن. و چون يائى بود متغير شدن رنگ چهره از بيم پادشاه و جز آن.

اختتال

( extetāl ) م. ع اختتل اختتالا:

گوش نهاد بر راز مردم.

اختتام

( extetām ) م. ع. بپايان بردن - نقيض افتتاح.

اختتام

( extetām ) ا. پ - مأخوذ از تازى - پايان و انجام و انتها و عاقبت. و نتيجه. و آخر و خاتمه و اتمام. و مودت اختتام ص.: هر چيزى كه پايان و انجام آن بخير و خوبى باشد. و اختتام يافتن ف ل.:

انجام يافتن. و باختتام رسيدن: باخر رسيدن.

اختتان

( extetān ) م. ع مختون شدن. و خود را ختنه كردن.

اختثاث

( extesās ) م. ع. شرم داشتن.

اختجى

( axtaji ) ا. پ. - مأخوذ از تركى - چابك‌سوار و سئيس.

اختداع

( extedā' ) م. ع. اختدعه اختداعا: فريفت او را. و خواست كه بوى مكروهى رساند و او خبردار نشود.

اختدار

( extedār ) م. ع. پنهان گرديدن.

اختداف

( extedāf ) م. ع. اختدفه اختدافا: ربود آن را. و اختدف الثوب بريد آن جامه را.

اختدام

( extedām ) م. ع. اختدم اختداما: خدمت كرد خود را. و اختدمه:

چاكر داشتن خواست او را. و خدمت خواست از وى. و خادم خواست.

اختر

( axtar ) ا. پ. ستاره و كوكب و نجم. و ستارۀ طالع از هر مولودى. و شگون و فال. و بخت و طالع. و علم و رايت و نشان و لوا. و ا خ. نام يكى از منازل قمر. و نام فرشتۀ موكل زمين. و فرشته‌اى كه در مقابل دعاهاى مردمان امين مى‌گويد و هر دعائى كه به امين او برابر واقع شود به اجابت مى‌رسد.

و نيك اختر ص.: نيك‌طالع و خوش‌بخت.

و دختر سعد اختر: دختر خوش‌بخت و نيك‌طالع. و اختر پنجم ا خ. ستارۀ مريخ. و اختر دانش: ستارۀ مشترى و عطارد. و اختر جوزا: عطارد. و اختر سرسبز: ستارۀ سعد. و اختر كاوان:

علم كاوه كه علم فريدون باشد. و اختر شمردن ف ل.: شب بيدار بودن.

اختراب

( exterāb ) م. ع اخترب اخترابا: دزديد.

اختراج

( exterāj ) م. ع بيرون آوردن.

اختراش

( exterāc ) م. ع اخترش اختراشا: كسب كرد و طلب رزق نمود.

اختراص

( axterās ) م. ع. اخترص اختراصا: دروغ بربافت. و در انبان كرد چيزى را كه خواست.

اختراط

( exterāt ) م. ع. اخترط العنقود اختراطا: خوشه را در دهان نهاده. در آورد آن را برهنه از دانه‌ها. و اخترط السيف: بركشيد شمشير را از نيام.

اختراع

( exterā' ) م. ع اخترعه اختراعا: شكافت آن را. و آفريد. و از نو بيرون آورد آن را. و اخترع فلانا:

خيانت كرد فلان را. و گرفت مال او را. و هلاك ساخت. و اخترع الدابة: داد آن ستور را چندى بسوارى ديگرى و باز گرفت آن را.

اختراع

( exterā' ) ا. پ. - مأخوذ از تازى - ايجاد و احداث و اظهار چيزى كه پيشتر مانند وى پيدا نبوده و ديده نشده. و هر چيز تازه و از نو بيرون آورده.

اختراعات

( exterā'āt ) ج ا. پ - مأخوذ از تازى - چيزهاى تازه و از نو بيرون آورده.