از شمال غربى تا جنوب شرقى 1200 كيلومتر و عرضش از 170 تا 450 كيلومتر و مساحت سطحش تقريبا 000 ر 314 كيلومتر مربع مىباشد و عمق آن نسبت به وسعتش اندك چنانكه در بسيارى از نقاط كمتر از 30 و 40 متر مىباشد ولى در بعضى مواضع 140 تا 160 متر هم مىرسد و بواسطۀ همين كمعمقى است كه كشتيهاى بزرك ممكن نيست در آن كار كنند.
و سواحل اين درياچه در جنوب سراشيب و در مشرق محدود به جلگههاى باتلاق و در شمال و مغرب تپههاى شنزار و نيستان چندى كه مصب و سواحل رودهاى اين درياچه را پنهان كرده مىپوشاند. و جزاير اين درياچه غالبا بىثمر و پستاند و در امتداد سواحل ممتد شده خاصه سواحلى كه در ما بين رود اورال و آتل واقع شدهاند. و سه نقطۀ برجستۀ ساحل آن عبارتست از: در مغرب دماغۀ آپشرون يا شاكو و در شمال غربى دماغۀ آغراخان و در مشرق دماغۀ توك كارا غان. و درياچۀ خزر خليج مرت و ئيكول توك را در شمال شرقى، خليج كوچك قره بوغاز را در مشرق و خليج بالخان را در جنوب شرقى و خليج كيزى لاگاچ را در مغرب احداث نموده و آب رودهاى اورال و آتى (ولگا) و اترك و كور و سفيد رود در آن داخل مىشوند. و بيشتر سواحل اين درياچه متعلق است بدولت روس. امروز همان ساحل جنوبى در تصرف دولت ايران است. و بنادر عمدۀ اين درياچه عبارتند از بادكوبه و حاجى طرخان (هشتدرخان) و كورجو و در بندر كه در تصرف روسهاست و استراباد و بارفروش و انزلى (پهلوى) كه در تملك دولت ايران مىباشد. و طيور آبى و ماهيهاى آن بسيار متنوع و متعدد است. و در زبان فرانسه اين درياچه را درياى كاسپين مىنامند يعنى درياى قزوين. و درياى خزر از آن ناميده مىشود كه طايفۀ خزر در ساحل آن سكنى داشتهاند.
و قدما آن را درياى هيركانى مىناميدند و بعد از مدتى يعنى در پانصد سال قبل باسم درياى خزر و ديلم و طبرستان و بادكوبه و گيلان در فرنگ موسوم بود و مردم روس هنوز آن را درياى هشتدرخان و خوايسكرى مىنامند. و تراكمه آق دنگيز و درياى سفيد مىگويند.
آسما
( āsmā ) ا. پ. آسمان. و جاى بلند.
و ا خ. نام جائى.
آسمار
( āsmār ) ا. پ. درخت مورد.
آسمان
( āsmān ) ا. پ. ملك و سما و آن جزء از فضا كه در بالاى سرما امتداد يافته و چرخ گردنده و گردون و آن چيزى كه ظاهرا از گردش وى حركت شبانهروزى حاصل مىشود و مانند دورۀ سنگ آس باطراف زمين كه بمنزلۀ قطب اين حركت است حركت مىنمايد و بدين جهت آن را آسمان ناميدهاند يعنى آس مانند. و سقف خانه. و هر جاى بلند. و نام روز بيست و هفتم از هر ماه شمسى. و ا خ. سروشى كه موكل بر تدبير مصالح اين روز است. و نام حضرت عزرائيل و فرشتهاى كه موكل بر ميرانيدن و اماتۀ مردم است. و آسمان آخشيج فلك قمر. و آسمان برين: فلك نهم و فلك الافلاك. و آسمان دنيا:
فلك قمر: و آسمان و ريسمان ا: جواب نامعقول كه در مقابل كلام معقول گويند و آسمان از ريسمان ندانستن ف ل.: فرق و تفاوت ميان دو چيز نگذاشتن. و آسمان را زمين كردن ف م.: گرد و غبار برانگيختن. و آسمان را سوراخ كردن: واقعۀ عظيمى را سبب شدن. و آسمان سوراخ نخواهد شد مث: واقعۀ عظيمى روى نخواهد داد.
آسمان پايه
( āsmān-pāye ) ص. پ.
كسى كه درجه و رتبۀ آن بسيار بلند و مرتفع باشد.
آسمانپيماى
( āsmān-peymāy ) ص. پ. پيماينده و اندازه گيرندۀ آسمانها.
و گردنده در اطراف آسمانها.
آسمان پيوند
( āsmān-peyvand ) ص. پ. كشيده شده تا آسمان.
آسمان جاه
( āsmān-jāh ) ص. پ.
آنكه جاه و رتبه و لياقت وى مانند آسمان بلند باشد.
آسمان جواب
( āsmān-javāb ) ص. پ. پادشاهى كه دربار او مانند آسمان باشد.
آسمان جونى
( āsmān-juni ) ا. پ.
ياقوت كبود. و ص. هر چيز برنگ آسمان و آسمان گون.
آسمانخيز
( āsmān-xeyz ) ص. پ.
افراخته شده تا بآسمان.
آسمان درخش
( āsmān-daraxc ) ا. پ. برق.
آسمان دره
( āsmān-dare ) ا خ. پ.
كهكشان و مجرّه.
آسمان رفعت
( āsmān-raf'at ) ص. پ. بلند شده و افراخته شده مانند آسمان.
آسمان صفت
( āsmān-sefat ) ص.
پ. مانند آسمان. و آسمان صفت بودن ف ل.: قادر بر همه چيز بودن.
آسمان غرش
( āsmān-qorrec ) ا.
پ. رعد.
آسمان غريو
( āsmān-qariv ) ا. پ.
صاعقه.
آسمان قدر
( āsmān-qadr ) و ( āsmān-qadar ) ص. پ. توانا و زبردست.
و قادر مانند آسمان.