برگه:FarhangeNafisi.pdf/۴۸

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۳۴–

از القاب وزرا مى‌باشد.

آصل

( āsol ). ع. ج اصل.

آصى

( āsi ) ا. ع. ابن آصى يك نوع مرغى است.

آصية

( āsiat ) ا. ع. آشامى كه از خرما سازند. و قرابت زهدان. و بلاى لازم.

آط

( ātt ) ع. ص جذع آط: تنۀ درخت خرما بن آوازكننده ع. ج: اطط ( ottat ).

آطة

( āttat ) ع. ص مونث آط. ج:

اواطّ.

آطال

( ātāl ) ع. ج اطل.

آطام

( ātām ) ع. ج. اطم و ا خ. ع. نام روستائى در يمامه

آطريلال

( ātrilāl ) ا. پ. - مأخوذ از يونانى - گياهى معمول در طب كه قازى آغى (قازياغى) گويند يعنى پنجۀ غازچه نو رستۀ اين گياه شبيه به پنجۀ غاز است و يكى از اجزاى سبزى صحرائى مى‌باشد. و چون از نورستۀ قازياغى و گندنا پلو سازند غذاى بسيار نيكو و گوارائى حاصل مى‌شود. و نيز آش ماست قازياغى از آش‌هاى بسيار لذيذ است.

آطن

( āten ) ا خ. پ. شهر پايتخت يونان كه داراى 750,000 نفر جمعيت است و مدينة الحكماء نيز گويند.

آغا

( āqā ) ا. پ. امير و رئيس و پيشوا و خواجه و صاحب و حاكم و فرمان‌گزار.

و ص. خداوند و بزرگتر و شريف. و ا خ. لقب مردمان نجيب. و در اين زمان رسم شده كه آغا را در لقب خواجه‌سرايان حرم و زنان استعمال مى‌كنند و آقا را در لقب ساير مردم. و بر آغا درصورتى‌كه مراد خواجه‌سرا بود اهالى مصر و مردم عثمانى آغارات جمع مى‌بندند.

آغاباجى

( āqābāji ) ا. پ. اسم و لقب مادر و خواهر بزرگتر.

آغار

( āqār ) ص. پ. چيز نم كشيده و خيسيده شده. و چيز فرو شدۀ بزمين. و بگل آميخته شده. و خمير شده. و آميزنده (در اين معانى هميشه بطور تركيب استعمال مى‌شود).

و تحريك شده و برانگيخته شده. و اغواكننده و برانگيزاننده. و تحريك‌كننده بر جنگ. وا.

فروشدگى نم در زمين. و ظرف و آوند.

آغارانيدن

( āqārānidan ) ف م. پ.

جنبانيدن و حركت دادن. و فرو كردن و زير افگندن.

آغارد

( āqārad ) ص. پ. كوبنده و سحق كننده. و انگيزنده.

آغاردن

( āqārdan ) ف ل.: پ. خيسيدن.

و برانگيختن. و حركت كردن. و ف م.: سرشتن و خمير كردن. و برانگيزانيدن. و خيسانيدن و فرو كردن در آب. و فرو كردن در زمين.

آغارش

( āqārec ) م ح. پ. آغاردن.

آغاروز

( āqārowz ) ا. پ. آغاز و ابتدا و مبادى و شروع.

آغاره

( āqāre ) ا. پ. بند كفش و و پاپوش.

آغارى

( āqāri ) ا. پ. پارچۀ كركى كه تار و پود آن هر دو كرك و بهترين آن آغارى است كه تركمانها مى‌بافند. و ظرف و آوند.

آغاريدن

( āqāridan ) ف م.: پ. بر انگيزانيدن. و تر كردن و نمناك كردن. و در زمين فرو بردن. و در آب خيسانيدن.

آغاريقون

( āqāriqun ) ا. پ. مر.

غاريقون.

آغاز

( āqāz ) ا. پ. ابتدا و شروع و اول و ورخش هر كارى. و اراده و عزم و قصد.

و خواهش. و صدا و آواز. و آغاز كردن ف م.: شروع كردن. و قصد نمودن و خواهش كردن.

آغازش

( āqāzec ) م ح. پ. آغازيدن.

آغازكار

( āqāz-kār ) ص. پ. شروع كننده.

آغازگاه

( āqāz-gāh ) ا خ: پ. مبدع عالم كه يزدان باشد. و فلك الافلاك كه مبداء همۀ احتياجات بود.

آغازنده

( āqāzande ) ا خ. پ. حضرت بارى تعالى كه آغاز و انجام هر موجودى بامر اوست.

آغازه

( āqāze ) ا. پ. دست‌افزارى مر كفش‌دوزان را. و دوالى كه در ما بين چرم و روى كفش دوزند تا آب و خاك بدرون آن نرود. و شروع در كار.

آغازيدن

( āqāzidan ) ف م: پ. آغاز و ابتدا نمودن. و قصد و اراده كردن. و جنگ كردن.

آغاش

( āqāc ) ص. پ. فراهم آورده و مندرج كرده.

آغاشتن

( āqāctan ) ف م: پ. فراهم آوردن و جمع كردن. و انداختن يكى را بالاى ديگرى. و قرار دادن چيزى را در نزد ديگرى.

آغال

( āqāl ) ا. پ. اغوا و تحريك و بر انگيختگى بر حركت و جنگ و اغوا. و بلع و چيز ناجويده را فرو بردن. و شروع و ابتدا و آغاز.

و ترى و نمناكى و خيسيدگى. و جاى باش گوسپندان.

و خانۀ زنبوران عسل.

آغال پشه

( āqāl-pace ) ا. پ. شجرة البق و درختى بزرگ كه سده نيز گويند و در شاخهاى آن چيزى باشد خريطه مانند و پر از پشه موسوم به پشه‌خانه.

آغالش

( āqālec ) م ح. پ. آغاليدن. و ا. اغوا و برانگيختگى و ترغيب و تحريض