برگه:FarhangeNafisi.pdf/۵۰

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۳۶–

آفاقى

( āfāqi ) ص. پ. كسى كه مسافرت بسيار كرده باشد.

آفة

( āfat ) ا. ع. عاهة و آفت و آسيب.

ج: آفات.

آفت

( āfat ) ا. پ. - مأخوذ از تازى - هر چيزى كه فاسد كند چيزى را. و بليه و بلا. و آسيب.

و حادثه و سانحه. و مرگامرگى كه در ميان حيوانات افتد. و آن چيزى كه فاسد كند غله و ديگر كشتها را. و آفت ارضى: آفتى كه متعلق به اراضى ملكى باشد مانند خرابى قنات. و آفت ديو: آبله‌هائى كه از ترس در حين خواب در لب بروز مى‌كند و قوبا. و آفت سمائى:

آفتى است كه از نيامدن باران و ملخ خوراگى و سن خوارگى و جز آن در زراعت وارد مى‌آيد.

آفتاب

( āftāb ) ا. پ. تابش مهر همچون ماهتاب كه تابش ماه است. و شمس و مهر و خورشيد. و قباس. و روز. و شراب انگورى.

و روح. و آفتاب عالمتاب: خورشيد كه بهمۀ عالم مى‌تابد. و آفتاب عالم‌سوز:

خورشيد كه مى‌افروزد همۀ عالم را. و آفتاب زرد: نزديكهاى غروب آفتاب. و آفتاب زردرو: خربزه. و آفتاب دولت:

بخت و اقبال. و آفتاب ساده ا خ: سليمان پيغمبر و. آفتاب سر ديوار يا آفتاب كوه ا.: انتهاى عمر و زندگانى و زوال دولت و كامرانى. و آفتاب بر ديوار رفتن يا آفتاب بر كوه رفتن ف ل.: زايل شدن دولت و اقبال. و بآخر رسيدن عمر.

و آفتاب فرود كوه رفتن يا آفتاب فرو رفتن: زايل شدن دولت و اقبال.

و بآخر رسيدن زندگانى. و آفتاب بگل اندودن ف م.: پنهان كردن چيزى كه در نهايت ظهور باشد.

آفتاب‌پرست

( āftāb-parast ) ص. پ. كسى كه آفتاب مى‌پرستد و آن را مانند خداى ستايش مى‌كند. و ا. جانورى شبيه به چليپاسه. و گل نيلوفر. و هر گلى كه بطرف آفتاب رود و برگهاى آن بدان جانب ميل كند.

آفتاب‌پرستى

( āftāb-parasti ) ا. پ.

ستايش آفتاب. و آئين كسانى كه آفتاب مى‌پرستند.

آفتاب جلوه

( āftab-jalve ) ص. پ.

درخشنده مانند آفتاب.

آفتاب چشمه

( āftāb-c'acme ) ا. پ.

چشمۀ آفتاب كه عبارت از قرص آن بود.

آفتابچى

( āftāb-ci ) ا. پ. آنكه آفتابه دارد.

آفتاب خاطر

( āftāb-xāter ) ص. پ.

كسى كه داراى هوش روشن باشد.

آفتاب خانه

( āftāb-xāne ) ا. پ. خانۀ آفتاب. و تابخانه.

آفتاب دزدك

( āftāb-dozdak ) ا. پ.

شبكه‌اى كه بچگان از بوريا سازند و در آفتاب گذارند.

آفتاب رخ

( āftāb-rox ) ص. پ.

كسى كه رخسار وى روشن و تاب‌دار باشد.

آفتاب‌رو

( āftāb-ru ) ص. پ. كسى كه رخسارش مانند آفتاب بدرخشد. و ا. آن طرف از حياط كه در زمستان آفتاب‌گير باشد.

آفتاب‌زار

( āftāb-zār ) ا. پ. جاى آفتاب‌گير. و باغ پر از گل.

آفتاب زرد

( āftāb-zard ) ا. پ. هنگام غروب آفتاب.

آفتاب سوار

( āftāb-suār ) ص. پ.

سحرخيز. و م ف. شبگير. و سحرگاه و هنگامى كه آفتاب بر نيامده باشد.

آفتابگاه

( āftāb-gāh ) ا. پ. هر جاى كه خورشيد بتابد. و هر روز كه خورشيد درخشان بود و ابر نباشد. و هنگامى كه شب و روز مساوى باشند يعنى روز اول بهار و روز اول پائيز.

آفتاب‌گردان

( āftāb-gardān ) ا. پ.

گل آفتاب‌پرست. و خيمۀ كوچكى سبك و داراى يك ديرك كه در سفر جهة ناهار خوردن برپا كنند. و قطعه‌اى از چرم بشكل نيم قرص كه در پيش كلاه جهت محافظت چشم و صورت از اثر آفتاب نصب نمايند.

آفتاب گردش

( āftāb-gardec ) ا. پ.

تمام روى زمين. و هر چيزى كه آفتاب بر آن تابد.

و حربا و بوقلمون و آفتاب‌پرست.

آفتاب گردك

( āftāb-gardak ) ا. پ.

جانورى شبيه به چليپاسه و بوقلمون و حربا. و گل آفتاب‌پرست.

آفتاب‌گير

( āftāb-gir ) ا. پ. هر چيزى كه جهت محافظت از آفتاب بر بالاى سر نگاه دارند.

آفتابناك

( āftāb-nāk ) ص. پ. متعلق بآفتاب. و آفتاب‌دار.

آفتابه

( āftābe ) ا. پ. آوند لوله‌دار كه نوعا از مس و ساير فلزات مى‌سازند و بدان دست و روى مى‌شويند. و ابريق مسافران.

آفتابه‌چى

( āftābe-ci ) ا. پ. خادمى كه آفتابه لگن بدو سپرده باشند.

آفتابه لگن

( āftābe-lagan ) ا. پ.

آفتابه و لگنى را گويند كه جهت دست‌ورو شستن و وضو گرفتن و ساير شست‌وشوها بكار مى‌برند.

آفتابى

( āftābi ) ص. پ. هر چيزى كه متعلق به آفتاب باشد. و متغير اللون. و چيزى كه آن را آفتاب داده باشند. و ا. مردم يزد لنگ حمامى را گويند. و نوعى از سپرقبه‌دار. و جائى كه جهت سايه ساخته‌اند. و آفتابى شدن ف ل.:

ظاهر شدن و از خانه بيرون آمدن پس از مدتى كه در خانه مانده باشند.

آفتاوا

( āftāva ) و

آفتاوه

( āftāve ) ا. مر. آفتابه.

آفت رسيده

( āfat-raside ) ص. پ.