برگه:FarhangeNafisi.pdf/۵۴

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۴۰–

آگيش

( āgic ) ص. پ. معلق و آويخته.

و چنگ در چيزى زده. و دراز كرده.

آگيشيدن

( āgicidan ) ف ل. پ. اندر اويختن. و ف م.: آويختر و دراز كردن. و چنگ در چيزى زدن.

آگيلون

( āgilun ) ا. پ. پارچۀ دمشقى ابريشمى و گلدار.

آگين

( āgin ) ص. پ. مالامال و پر و آغشته و انباشته. و فربه و سمين. و عنبر آگين:

پر از عنبر.

آل

( āl ) ا. پ. قسمى از ماهى. و نهنگ.

و بيمارى كه در زنان زائو در ايام نفاس عارض مى‌گردد. و نام ريشۀ درختى كه در رنگرزى و در طب استعمال مى‌كنند. و مكر و فريب و غدر. و دام. و جاى بلند. و سير و رفتار تند و تيز. و فرورفتگى نيزه. و ص. زرد سرخ رنگ. و گلگون و عنابى رنگ. و درخشان و تابان. و آل شيراز ا.:

شراب. و آل معصفر: ص. آتشى. و گلگون.

آل

( āl ) ا ج. پ. - مأخوذ از تازى - اهل و عيال. و آل سلطانى: خانوادۀ سلطنت.

و آل غدر: مردمان نمك بحرام و غدار.

و آل عثمان ج ا خ: پادشاهانى كه از نژاد عثمان خان در روم سلطنت مى‌كردند.

آل

( āl ) ا. پ. - مأخوذ از تركى - نگين پادشاهى. و سكه. و امضاء پادشاه.

آل

( āl ) ا ج. ع. اهل و عيال ج: اوال.

و نيز آل. ج آلة.

آلاء

( ālā ) ع. ج الى ( aly ) و ( ely ) و ( alā ) و ( elā ) و الو ( ālu ).

آلا

( ālā ) ص. پ. سرخ نيم‌رنگ. و آلوده و آلوده شده. و آلوده‌كننده. و در اين صورت هميشه مركب با موصوف استعمال مى‌شود.

آلات

( ālāt ) ع. ج آلة

آلات

( ālāt ) ج ا. پ. - مأخوذ از تازى - ادوات و افزار و اسباب. و رخت و متاع و سامان و ساز. و اسلحه.

آلار

( ālār ) ا خ. پ. نام مخترع مذهبى.

آلاريان

( ālāriān ) ج ا خ. پ. پيروان و مابعين آلار.

آلاس

( ālās ) ا. پ. زغال و انگشت.

آلاف

( ālāf ) ع. ج الف.

آلاكلنگ

( ālā-kolang ) ا. پ. بازى اطفال و اورك.

آلاكلنگ

( ālākolang ) ا. پ. - مأخوذ از تركى - ذراريح.

آلاله

( ālāle ) ا. پ. لالۀ سرخ و شقايق.

آلام

( ālām ) ج الم.

آلان

( ālān ) ا خ. پ. نام كشور و يا شهر و يا قلعه‌اى در تركستان.

آلانه

( ālāne ) ا. پ. باز. و آشيانۀ آن.

و حلقه‌اى كه بواسطۀ آن در بسته مى‌شود. و سايه.

و كلاغ و زاغ.

آلاو

( ālāv ) ا. پ. آتش شعله‌ناك. و شعلۀ آتش.

آلاوه

( ālāve ) ا. پ. ديگدان. و جايى كه در آن آتش روشن كنند. و دو پارچه چوب بازيچۀ كودكان يكى بزرگ باندازۀ سه وجب و ديگرى كوچك باندازۀ يك قبضه.

آلاى

( ālāy ) ص. پ. آلوده و ملوث.

و آلوده‌كننده. و هميشه مركب با موصوف استعمال مى‌شود.

آلايش

( ālāyec ) م ح. پ. آلائيدن.

و ا. لوث و ناپاكى و پليدى. و پوسيدگى.

و نجاست و آلودگى.

آلائيدن

( ālāidan ) ف ل. پ. شوريدن و آلوده شدن. و ف م. پليد كردن و ملوث كردن و ناپاك كردن و برهم زدن و آميختن و آلوده كردن.

آلپ

( ālp ) ا خ. پ. باصطلاح جغرافيا سلسلۀ جبال عظيمى را گويند كه واقع است در ما بين خط استوا و قطب شمال و يك عصابۀ عريض منحنى كه طول آن 1000 كيلومتر و عرض متوسطش 200 كيلومتر است از اين سلسلۀ جبال خارج شده و امتداد مى‌يابد از بحر الروم در حوالى نيس تا بدانوب نزديك وينه. و عموما بطور طبيعى اين سلسله جبال بسه قسمت منقسم مى‌گردد: سلسلۀ آلپ غربى، سلسلۀ آلپ مركزى و سلسلۀ آلپ شرقى. هر يك از اين قسمتها نيز بچندين شعبه منشعب مى‌شود.

آلپ غربى كه بهترين قسمتهاى آنست ممتد مى‌شود در فرانسه و ايطاليا و سويس و آلمان و اطريش. و مرتفعترين قله‌هاى سلسلۀ جبال آلپ كوه سفيد است كه ارتفاع آن 4810 متر مى‌باشد. امروز بوسيلۀ دو تونل از كوه آلپ عبور مى‌كنند و ايطاليا بوسيلۀ اين دو تونل با سويس و فرانسه مرتبط شده است.

آلة

( ālat ) ا. ع. چوب خيمه. ج: آل و آلات. و شدت. و حالت يقال هو بآلة سوء. و جنازه. و دست‌افزار. ج: آلات.

آلت

( ālat ) ا. پ. - مأخوذ از تازى - اوزار و ابزار و افزار و دست‌افزار و اسباب. و سامان و رخت و ساز. و آلت تناسل و وشنگه و وشكنه. و آلت تناسل نرينه را فز و فزار نيز گويند. و باصطلاح نجارى چوبهاى مربع مستطيل تراشيدۀ دراز و يا كوتاه كه در ساختن پنجره بكار مى‌برند. و آلت مردى: ذكر.

و آلت حرب: سلاح جنگ.

آلت

( ālot ) ص. پ. گنده و جسيم و فربه و ا. نشستنگاه و پشت مازه و سرين.

آلت‌شناس

( ālat-cenās ) ص. پ.

صلاح‌شناس.