آگيش
( āgic ) ص. پ. معلق و آويخته.
و چنگ در چيزى زده. و دراز كرده.
آگيشيدن
( āgicidan ) ف ل. پ. اندر اويختن. و ف م.: آويختر و دراز كردن. و چنگ در چيزى زدن.
آگيلون
( āgilun ) ا. پ. پارچۀ دمشقى ابريشمى و گلدار.
آگين
( āgin ) ص. پ. مالامال و پر و آغشته و انباشته. و فربه و سمين. و عنبر آگين:
پر از عنبر.
آل
( āl ) ا. پ. قسمى از ماهى. و نهنگ.
و بيمارى كه در زنان زائو در ايام نفاس عارض مىگردد. و نام ريشۀ درختى كه در رنگرزى و در طب استعمال مىكنند. و مكر و فريب و غدر. و دام. و جاى بلند. و سير و رفتار تند و تيز. و فرورفتگى نيزه. و ص. زرد سرخ رنگ. و گلگون و عنابى رنگ. و درخشان و تابان. و آل شيراز ا.:
شراب. و آل معصفر: ص. آتشى. و گلگون.
آل
( āl ) ا ج. پ. - مأخوذ از تازى - اهل و عيال. و آل سلطانى: خانوادۀ سلطنت.
و آل غدر: مردمان نمك بحرام و غدار.
و آل عثمان ج ا خ: پادشاهانى كه از نژاد عثمان خان در روم سلطنت مىكردند.
آل
( āl ) ا. پ. - مأخوذ از تركى - نگين پادشاهى. و سكه. و امضاء پادشاه.
آل
( āl ) ا ج. ع. اهل و عيال ج: اوال.
و نيز آل. ج آلة.
آلاء
( ālā ) ع. ج الى ( aly ) و ( ely ) و ( alā ) و ( elā ) و الو ( ālu ).
آلا
( ālā ) ص. پ. سرخ نيمرنگ. و آلوده و آلوده شده. و آلودهكننده. و در اين صورت هميشه مركب با موصوف استعمال مىشود.
آلات
( ālāt ) ع. ج آلة
آلات
( ālāt ) ج ا. پ. - مأخوذ از تازى - ادوات و افزار و اسباب. و رخت و متاع و سامان و ساز. و اسلحه.
آلار
( ālār ) ا خ. پ. نام مخترع مذهبى.
آلاريان
( ālāriān ) ج ا خ. پ. پيروان و مابعين آلار.
آلاس
( ālās ) ا. پ. زغال و انگشت.
آلاف
( ālāf ) ع. ج الف.
آلاكلنگ
( ālā-kolang ) ا. پ. بازى اطفال و اورك.
آلاكلنگ
( ālākolang ) ا. پ. - مأخوذ از تركى - ذراريح.
آلاله
( ālāle ) ا. پ. لالۀ سرخ و شقايق.
آلام
( ālām ) ج الم.
آلان
( ālān ) ا خ. پ. نام كشور و يا شهر و يا قلعهاى در تركستان.
آلانه
( ālāne ) ا. پ. باز. و آشيانۀ آن.
و حلقهاى كه بواسطۀ آن در بسته مىشود. و سايه.
و كلاغ و زاغ.
آلاو
( ālāv ) ا. پ. آتش شعلهناك. و شعلۀ آتش.
آلاوه
( ālāve ) ا. پ. ديگدان. و جايى كه در آن آتش روشن كنند. و دو پارچه چوب بازيچۀ كودكان يكى بزرگ باندازۀ سه وجب و ديگرى كوچك باندازۀ يك قبضه.
آلاى
( ālāy ) ص. پ. آلوده و ملوث.
و آلودهكننده. و هميشه مركب با موصوف استعمال مىشود.
آلايش
( ālāyec ) م ح. پ. آلائيدن.
و ا. لوث و ناپاكى و پليدى. و پوسيدگى.
و نجاست و آلودگى.
آلائيدن
( ālāidan ) ف ل. پ. شوريدن و آلوده شدن. و ف م. پليد كردن و ملوث كردن و ناپاك كردن و برهم زدن و آميختن و آلوده كردن.
آلپ
( ālp ) ا خ. پ. باصطلاح جغرافيا سلسلۀ جبال عظيمى را گويند كه واقع است در ما بين خط استوا و قطب شمال و يك عصابۀ عريض منحنى كه طول آن 1000 كيلومتر و عرض متوسطش 200 كيلومتر است از اين سلسلۀ جبال خارج شده و امتداد مىيابد از بحر الروم در حوالى نيس تا بدانوب نزديك وينه. و عموما بطور طبيعى اين سلسله جبال بسه قسمت منقسم مىگردد: سلسلۀ آلپ غربى، سلسلۀ آلپ مركزى و سلسلۀ آلپ شرقى. هر يك از اين قسمتها نيز بچندين شعبه منشعب مىشود.
آلپ غربى كه بهترين قسمتهاى آنست ممتد مىشود در فرانسه و ايطاليا و سويس و آلمان و اطريش. و مرتفعترين قلههاى سلسلۀ جبال آلپ كوه سفيد است كه ارتفاع آن 4810 متر مىباشد. امروز بوسيلۀ دو تونل از كوه آلپ عبور مىكنند و ايطاليا بوسيلۀ اين دو تونل با سويس و فرانسه مرتبط شده است.
آلة
( ālat ) ا. ع. چوب خيمه. ج: آل و آلات. و شدت. و حالت يقال هو بآلة سوء. و جنازه. و دستافزار. ج: آلات.
آلت
( ālat ) ا. پ. - مأخوذ از تازى - اوزار و ابزار و افزار و دستافزار و اسباب. و سامان و رخت و ساز. و آلت تناسل و وشنگه و وشكنه. و آلت تناسل نرينه را فز و فزار نيز گويند. و باصطلاح نجارى چوبهاى مربع مستطيل تراشيدۀ دراز و يا كوتاه كه در ساختن پنجره بكار مىبرند. و آلت مردى: ذكر.
و آلت حرب: سلاح جنگ.
آلت
( ālot ) ص. پ. گنده و جسيم و فربه و ا. نشستنگاه و پشت مازه و سرين.
آلتشناس
( ālat-cenās ) ص. پ.
صلاحشناس.