برگه:FarhangeNafisi.pdf/۶۵

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۵۱–

و كاسه‌ليس و طفيلى. و كودك بدنام و مفتضح.

و گداى مبرم.

آويزگن

( āveyzgen ) ص. پ. مسرى و سرايت‌كننده. و مرخص و اجازه گرفته.

آويزگى

( āveyzegi ) ا. پ. آويختگى و تعليق.

آويزه

( āveyze ) ا. پ. گوشواره. و قطره. و ص. آويخته.

آويزه‌بند

( āveyze-band ) ا. پ.

گوشواره. و ص. آويخته شده.

آويزيدن

( āveyzidan ) ف ل. پ.

در آويختن. و چسبيدن. و معلق شدن.

آويژگان

( āveyjegān ) پ. ج آويژه.

آويژه

( āveyje ) ص. پ. خاص و خالص و غير مخلوط. و پارسا. و پاكيزه. وا. شراب.

آويش

( āvic ) و

آويشتن

( āvictan ) و

آويشم

( āvicam ) ا. پ. گياهى خوش‌بو كه آويشن نيز گويند.

آويشن

( āvican ) ا. پ. گياهى از طايفۀ بادرنجبويه و محرك مانند نعناع و بواسطۀ كافورى كه دارد معطرست.

آويشن

( āvican ) ص. پ. معلق و آويزان.

و بركشندۀ شمشير.

آويشه

( āvice ) ا. پ. آويش.

آوينا

( āvinā ) ا. پ. شيرۀ ميوه‌ها كه بتازى عصير گويند.

آويندن

( āvindan ) ف ل. پ. اميد داشتن و چشم داشتن. و خوابيدن و غنودن.

آه!

( āh ) پ. كلمۀ افسوس كه در مقام حسرت و مصيبت استعمال مى‌شود.

آه

( āh ) ا. پ. نفسى و دمى كه با ناله از سينه برآيد. و آه آتشبار: آه گرم و تند. و آه آتشين: آه گرم و دردناك. و آه جان‌كاه:

آهى كه از ته دل برآيد و جان و روح را بكاهد.

آه جگرسوز: آهى كه از سوزش دل برآيد و دل را بسوزاند. و آه عنبرين:

آه دردناك. و آه در جگر نداشتن ف ل.:

مفلس و تهى‌دست بودن. و آه كشيدن:

آه برآوردن از سينه.

آه

( āh ) ا خ. پ. قصبه‌اى از محال لاريجان طبرستان.

آه

( āh ) ع. اين كلمه را جهت اختصار بجاى الى آخره مى‌نويسند.

آها!

( āhā ) پ. كلمه‌اى كه در وقت خوش آمدن از چيزى استعمال مى‌نمايند.

آهار

( āhār ) ا. پ. خورش و چيزى خوردن - مقابل ناهار يعنى چيزى نخوردن - و آشى كه از نشاسته پزند و بر كاغذ و جامه مالند تا آنها را قوت دهد. و فولاد جوهردار.

آهار

( āhār ) ا خ. پ. دهى از محال رودبار رى نزديك برودخانۀ جاجرود.

آهازيدن

( āhāzidan ) ف م. پ. آميختن.

و شمشير از غلاف كشيدن. و تنگ اسب كشيدن.

و ف ل.: قد كشيدن.

آهازيده

( āhāzide ) ص. پ. قد كشيده.

و شمشير كشيده. و تنگ اسب كشيده. وا. عمارت دراز و طولانى. و طنبى.

آهال

( āhāl ) ع. ج اهل.

آهانه

( āhāne ) ا. پ. تاج و افسر. و تپه و قلۀ كوه. و بالاحانه و ايوانى كه جلو آن باز باشد. و عمارتى كه در طرف مشرق خانه بود.

و نوك شيروانى. و خرپشته. و عمل زشت.

و رسوائى و قباحت و زشتى.

آهبة

( āhebat ) ع. ج آهاب.

آهبنيانه

( ākbanyāne ) ا. پ. خميازه و دهن‌دره و تثاوب.

آهة

( āhat ) ا. ع. حصبه و آبله كه بر اندام مردم برآيد. و يق آه و آهة لك: دريغ و افسوس باد بر تو.

آهته

( āhte ) ص. پ. قد كشيده. و شمشير كشيده و آهازيده. وا. عمارت دراز و طولانى.

آهختن

( āhextan ) ف م. پ. بركشيدن.

و شمشير كشيدن. و ف ل. قد كشيدن. و دست از چيزى كشيدن.

آهخته

( āhexte ) ص. پ. شمشير از غلاف كشيده. و بركشيده.

آهرمن

( āhraman ) و ( āharman ) ص.

پ. رهنماى بدى و شرارت و كارهاى زشت و مضل و گمراه‌كننده و اغواكننده. و ديو. و ا خ.

شيطان و مصدر بدى و شرارت - در مقابل آرمزد كه مصدر خوبى باشد.

آهرمن‌خوى

( āhraman-xuy ) ص.

پ. ديوخوى و شيطان طبيعت.

آهرمن‌روى

( āhraman-ruy ) ص.

پ. كسى كه چهرۀ وى مانند ديو باشد.

آهرمن كيش

( āhraman-kic ) ص.

پ. پرستندۀ آهرمن. و گمراه‌كننده.

آهرن

( āhran ) ا خ. پ. شيطان. و ص. مضل و گمراه‌كننده و اغوا نماينده. و ا خ. نام برادر زن گشتاسب.

آهريمن

( āhrimah ) و

آهريمه

( āhrime ) ص و ا خ. پ. مر. آهرمن.

آهزن

( āhzan ) ا. پ. نفت.

آه‌زنان

( āh-zanān ) ص. پ. كسى كه آه مى‌كشد. و م ف. در حال آه كشيدن.

آهستگى

( āhestegi ) ا. پ. آرامى و نرمى و ملايمت. و مدارا و لطف. و سكونت و راحت. و تأمل و تفكر و انديشه. و بآهستگى گفتن ف م.: ببانگ پائين آمده گفتن و زير گوشى گفتن و نجوا كردن.

آهسته

( āheste ) ا. پ. يك قسم سازى كه مى‌نوازند.

آهسته

( āheste ) ص. پ. نرم و نازك.

و آرام و ملايم و سليم و باوقار و بطيئى. و متفكر و با انديشه. و ساكن و شرمگين و باحيا. و آسوده