و كاسهليس و طفيلى. و كودك بدنام و مفتضح.
و گداى مبرم.
آويزگن
( āveyzgen ) ص. پ. مسرى و سرايتكننده. و مرخص و اجازه گرفته.
آويزگى
( āveyzegi ) ا. پ. آويختگى و تعليق.
آويزه
( āveyze ) ا. پ. گوشواره. و قطره. و ص. آويخته.
آويزهبند
( āveyze-band ) ا. پ.
گوشواره. و ص. آويخته شده.
آويزيدن
( āveyzidan ) ف ل. پ.
در آويختن. و چسبيدن. و معلق شدن.
آويژگان
( āveyjegān ) پ. ج آويژه.
آويژه
( āveyje ) ص. پ. خاص و خالص و غير مخلوط. و پارسا. و پاكيزه. وا. شراب.
آويش
( āvic ) و
آويشتن
( āvictan ) و
آويشم
( āvicam ) ا. پ. گياهى خوشبو كه آويشن نيز گويند.
آويشن
( āvican ) ا. پ. گياهى از طايفۀ بادرنجبويه و محرك مانند نعناع و بواسطۀ كافورى كه دارد معطرست.
آويشن
( āvican ) ص. پ. معلق و آويزان.
و بركشندۀ شمشير.
آويشه
( āvice ) ا. پ. آويش.
آوينا
( āvinā ) ا. پ. شيرۀ ميوهها كه بتازى عصير گويند.
آويندن
( āvindan ) ف ل. پ. اميد داشتن و چشم داشتن. و خوابيدن و غنودن.
آه!
( āh ) پ. كلمۀ افسوس كه در مقام حسرت و مصيبت استعمال مىشود.
آه
( āh ) ا. پ. نفسى و دمى كه با ناله از سينه برآيد. و آه آتشبار: آه گرم و تند. و آه آتشين: آه گرم و دردناك. و آه جانكاه:
آهى كه از ته دل برآيد و جان و روح را بكاهد.
آه جگرسوز: آهى كه از سوزش دل برآيد و دل را بسوزاند. و آه عنبرين:
آه دردناك. و آه در جگر نداشتن ف ل.:
مفلس و تهىدست بودن. و آه كشيدن:
آه برآوردن از سينه.
آه
( āh ) ا خ. پ. قصبهاى از محال لاريجان طبرستان.
آه
( āh ) ع. اين كلمه را جهت اختصار بجاى الى آخره مىنويسند.
آها!
( āhā ) پ. كلمهاى كه در وقت خوش آمدن از چيزى استعمال مىنمايند.
آهار
( āhār ) ا. پ. خورش و چيزى خوردن - مقابل ناهار يعنى چيزى نخوردن - و آشى كه از نشاسته پزند و بر كاغذ و جامه مالند تا آنها را قوت دهد. و فولاد جوهردار.
آهار
( āhār ) ا خ. پ. دهى از محال رودبار رى نزديك برودخانۀ جاجرود.
آهازيدن
( āhāzidan ) ف م. پ. آميختن.
و شمشير از غلاف كشيدن. و تنگ اسب كشيدن.
و ف ل.: قد كشيدن.
آهازيده
( āhāzide ) ص. پ. قد كشيده.
و شمشير كشيده. و تنگ اسب كشيده. وا. عمارت دراز و طولانى. و طنبى.
آهال
( āhāl ) ع. ج اهل.
آهانه
( āhāne ) ا. پ. تاج و افسر. و تپه و قلۀ كوه. و بالاحانه و ايوانى كه جلو آن باز باشد. و عمارتى كه در طرف مشرق خانه بود.
و نوك شيروانى. و خرپشته. و عمل زشت.
و رسوائى و قباحت و زشتى.
آهبة
( āhebat ) ع. ج آهاب.
آهبنيانه
( ākbanyāne ) ا. پ. خميازه و دهندره و تثاوب.
آهة
( āhat ) ا. ع. حصبه و آبله كه بر اندام مردم برآيد. و يق آه و آهة لك: دريغ و افسوس باد بر تو.
آهته
( āhte ) ص. پ. قد كشيده. و شمشير كشيده و آهازيده. وا. عمارت دراز و طولانى.
آهختن
( āhextan ) ف م. پ. بركشيدن.
و شمشير كشيدن. و ف ل. قد كشيدن. و دست از چيزى كشيدن.
آهخته
( āhexte ) ص. پ. شمشير از غلاف كشيده. و بركشيده.
آهرمن
( āhraman ) و ( āharman ) ص.
پ. رهنماى بدى و شرارت و كارهاى زشت و مضل و گمراهكننده و اغواكننده. و ديو. و ا خ.
شيطان و مصدر بدى و شرارت - در مقابل آرمزد كه مصدر خوبى باشد.
آهرمنخوى
( āhraman-xuy ) ص.
پ. ديوخوى و شيطان طبيعت.
آهرمنروى
( āhraman-ruy ) ص.
پ. كسى كه چهرۀ وى مانند ديو باشد.
آهرمن كيش
( āhraman-kic ) ص.
پ. پرستندۀ آهرمن. و گمراهكننده.
آهرن
( āhran ) ا خ. پ. شيطان. و ص. مضل و گمراهكننده و اغوا نماينده. و ا خ. نام برادر زن گشتاسب.
آهريمن
( āhrimah ) و
آهريمه
( āhrime ) ص و ا خ. پ. مر. آهرمن.
آهزن
( āhzan ) ا. پ. نفت.
آهزنان
( āh-zanān ) ص. پ. كسى كه آه مىكشد. و م ف. در حال آه كشيدن.
آهستگى
( āhestegi ) ا. پ. آرامى و نرمى و ملايمت. و مدارا و لطف. و سكونت و راحت. و تأمل و تفكر و انديشه. و بآهستگى گفتن ف م.: ببانگ پائين آمده گفتن و زير گوشى گفتن و نجوا كردن.
آهسته
( āheste ) ا. پ. يك قسم سازى كه مىنوازند.
آهسته
( āheste ) ص. پ. نرم و نازك.
و آرام و ملايم و سليم و باوقار و بطيئى. و متفكر و با انديشه. و ساكن و شرمگين و باحيا. و آسوده