برگه:FarhangeNafisi.pdf/۹۳

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۷۹–

اتاقة

( etāqat ) م. ع. اتاق القوس سخت كشيد آن كمان را.

اتاكة

( etākat ) م. ع. بركندن موى.

اتاله

( atāle ) ا. پ. بلغور.

اتاليق

( atāliq ) ا. ع. حامى و نگهبان.

و استاد و معلم.

اتآم

( etām ) م. ع. ذبح كردن كوسپند تئمة را. و اتامت المراة: دوگانه زاد آن زن در يكم شكم. و اتام المراة: دو راه آن زن را بجماع يك گردانيد.

اتآم

( etteām ) م. ع. دوگانه زائيدن و توأم زائيدن.

اتاماژر

( etā-mājor ) ا. پ. - مأخوذ از فرانسه - صاحب منصب لشكرى كه احكام فرمانده كل لشكر را به صاحب منصبان جزء تبليغ مى‌كند.

اتآمة

( et'āmat ) م. ع. دوگانه زائيدن.

و نكاح كردن. و بكارت دختر را برداشتن.

و دو راه را يكى گردانيدن. مر. اتآم را.

اتان

( atān ) و ( otān ) ا. پ. ماده خر.

اتان

( atān ) و ( etān ) ا. ع. ماده خر. ج آتن و اتن و اتن و مأتوناء. ( ma'tunā' ).

همچنين بمعنى ايستاد نگاه آبكش بر سر چاه آمده است.

اتان

( atān ) ا. ع. نشستنگاه هودج از پشت شتر. ج: اتن. و اتان الضحل: سنگ بزرگ بر سر چاه كه چون چعزلاوه بر آن نشيند پاى را بلغزاند. و سنگ بزرگى كه پاره‌اى از آن درون و پاره‌اى بيرون از آب باشد. و سنگ گازران. و ماده شتر را در سختى و صلابت به اتان الضحل تشبيه مى‌كنند.

اتانه

( atānat ) ا. ع. ماده خر. ولى كمتر مستعمل است.

اتانين

( atānin ) ع. ج اتون.

اتاوات

( etāvāt ) ع. ج اتاوة.

اتاوة

( etāvat ) ا. ع. باج و پاره و رشوه.

و پاره‌اى كه خاص براى آب باشد. و بخشش و انعام. ج: اتاوىّ و اتاوى ( atāvā ) و اتاوات و اتاواتىّ‌.

اتاوة

( etāvat ) م. ع. اتوته اتوا و اتاوة (از باب نصر): پاره و رشوه دادم او را و باج دادم او را.

اتاوى

( atāvā ) و ( atāviy ) ع. ج اتاوة.

اتاوى

( atāviy ) و ( etāviy ) و ( otāviy ) ا. ع. جويچه‌اى كه شخص بسوى زمين خود آرد. و سيلى كه باران آن بشخص نرسيده باشد. و مسافرى كه وطنش معلوم نبود.

اتاويات

( atāviyāt ) ص. ج. ع. نساء اتاويات: زنان غريب و اجنبى. و زنان مسافرى كه وطنشان دور باشد.

اتاويه

( atāvih ) ع. ج توه و تيه.

اتب

( etb ) ا. ع. چادر از ميان چاك‌زدۀ بى‌گريبان و آستين كه زنان پوشند. و شاماكچه و پيراهن زنان. و هر جامۀ كوتاه كه نصف ساق رسد. و پيراهن بى‌آستين. و شلوار بى‌پاچه.

ج: اتاب و اتاب و اتوب. و اتب الشعير:

پوست جو.

اتبا

( atbā ) ا. پ. بلغت زند تير و سهم.

اتباب

( atbāb ) ع. ج تابّ‌.

اتباب

( etbāb ) م. ع. اتب الله قوته اتبابا: سست و ضعيف گردانيد او را خداى.

اتبار

( etbār ) م. ع. معدوم شدن. و باز داشتن. و پرهيز كردن.

اتبار

( ettebār ) م. ع. منقطع شدن.

اتباس

( attebās ) م. ع. خشك شدن.

اتباع

( atbā' ) ع. ج تبع. و اتباع التابعين: پيروان تابعين يعنى كسانى كه روايت حديث از يكى از تابعين كنند و نسبت او به تابع مثل نسبت تابع به صحابى مى‌باشد.

اتباع

( atbā' ) ج ا. پ. - مأخوذ از تازى - پيروان.

اتباع

( etbā' ) م. ع. پى‌درپى رفتن و پس روى كردن. و در پى فرستادن. و رسيدن به كسى قوله تعالى: فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ اى لحقهم و كاد ان يلحق. المثل: اتبع الفرس لجامها يعنى اسب دادى لجامش را هم بده (يضرب للامر باستكمال المعروف) و كذلك اتبع الناقة زمامها و اتبع الدلو رشائها. و نيز اتباع: برات كردن بر كسى (يستعمل مجهولا) يق اتبع فلان على فلان بمال يعنى برات كرد فلان را بر فلان و حيله كرد با او. و در اصطلاح لغت دو لفظ پى يكديگر آوردن بر يك روى و لفظى را از پى لفظى آوردن كه داراى معنى و وزن همان لفظ اول بود و مثل آن باشد كه لفظ را مكرر كرده‌اند مانند حسن بسن و شغب جغب و در فارسى مانند اوش و بوش و آش و ماش و گل و مل كه لفظ بسن و جغب و بوش و ماش و مل از اتباع حسن و شغب و اوش و آش و گل مى‌باشند.

اتباع

( ettebā' ) م. ع. پس روى كردن و در پى رفتن. و رسيدن بكسى. و برات گرفتن.

اتبال

( atbāl ) ع. ج تبل ( tabl ).

اتبال

( etbāl ) م. ع. تباه كردن دوستى.

و تباه كردن زمانه كسى را. و بيمار كردن دوستى دل عاشق را.

اتبان

( atbān ) ع. ج. تبن ( tebn ).

اتبان

( ettebān ) م. ع. تنبان پوشيدن.

اتجاء

( ettejā' ) م. ع. پر و آكنده شدن خرما.

اتجار

( ettejār ) م. ع. چون مشتق از تجر بود بازرگانى كردن. و اگر از وجر مشتق باشد دار و خوردن بطور جود.

اتجاه

( ettejāh ) م. ع. روى دادن