اندکی مانده به بیست سال زنگ خطر رقابت اقتصادیشان با دول فاتح، اکنون بر سر تمام بازارهای جهان به صدا درآمده است. اگر هر یک از این دو دولت، میخواست همچو دورههای پیش از جنگ، قسمت اعظم قدرت انسانی و اقتصادی خود را در راه تسلیحات به هرز بدهد، آیا امروز به چنین تجدید سازمان و تجدید بنایی در اقتصاد و سیاست خود موفّق شده بود؟ در چنین روزگاری که آخرین دوای درد الجزایر پس از هشت سال جنگ و خونریزی، واگذار کردن نفت صحرا و گرفتن استقلال بوده، دیگر سرباز و سلاح به چه درد میخورد، جز برادرکشی؟ فرانسه با آن عظمت و با آن همه چترباز و کماندو، آخر نتوانست ده میلیون الجزایری را سرکوبی کند و آن وقت ما با صد و پنجاه هزار سرباز، با که طرف خواهیم شد؟ صلاح ما در این است که از قوای تأمینی، تنها به پلیس و ژاندارمری اکتفا کنیم و اگر هم نمیتوان فعلاً به چنین طرح جسورانهای تن در داد، حتماً و مؤکّداً باید همهی سربازخانهها را بدل کرد به مراکز آموزش فنون و حرفههایی که روستا را آباد خواهد کرد. برای آشنا کردن سربازان امروز – که روستاییان آیندهاند – به آنچه از فن و تکنیک و تعلیمات عمومی و خصوصی در هر محل لازم است.[۱]
- ↑ در فاصلهی چاپ اوّل و دوم این دفتر، وزارت فرهنگ با سر و صدا و تبلیغات فراوان «سپاه دانش» درست کرد. به این معنی که دیپلمهها را با قرعهکشی – به جای سربازی صِرف – پس از چهار ماه خدمت در صف لباس سربازی، به معلّمی دهات میفرستند. با حقوق صد و پنجاه تومان در ماه و تاکنون، دو سه دوره عمل کرده اند و