این کاروان را به جایی برسانند. هدف فرهنگ ما چنین که هست نباید و نمیتواند هم دست کردن و همسان کردن و سر و ته یک کرباس کردن آدمها باشد، تا همه وضع موجود را تحمّل کنند و با آن کنار بیایند. به خصوص برای ما که در این روزگار تحوّل و بحران به سر میبریم و در چنین دورهای از برزخ اجتماعی که ما میگذرانیم، فقط به کمک آدمهای فداکار و از جان گذشته و اصولی (که در عرف عوامانهی روانشناسی ایشان را ناسازگار، کلّهشق نامتعادل میخوانند) میتوان بار این همه تحوّل و بحران را کشید و سامانی به این درهم ریختگی اجتماعی داد که در این دفتر دیدیم.
اگر روزگاری بود که در مملکت ما و با تعلیم و تربیت اشرافیاش، فقط رهبر برای مملکت میساختند، همچون دورهی صفوی، یا قاجار، یا پیش از آنها؛ و تعلیم و تربیت درست به نسبت دستگاه رهبری جمع و جور بود و گسترده نبود و معدودی بدان راه داشتند[۱]... امروز که رهبری مملکت بر خلاف انتظار زمانه، هنوز به سبک عهد شاه و زوزک در اختیار خاندانهای معدود فئودالها و اشراف و غمکردگان دربار و آن دویست فامیل است و این رهبری، خود زایدهی اعوری است از قدرتهای بزرگ سیاسی و اقتصادی بیگانی، و از طرف دیگر، تعلیم و تربیت وسعت عظیم یافته و در طبقات گسترده و قشرهای عمیقتری از اجتماع رسوخ کرده است و محصول بیشتری میدهد و فقط پشتمیزنشین هم میدهد؛ یعنی ناچار کاندیداهای بیشمارتری برای
- ↑ مراجعه کنید به دفتر «هدف فرهنگ ایران» که پیش از این ذکرش گذشت.