رهبری میسازد. در چنین وضعی، تعلیم و تربیت ما هر مشخّصهی احتمالی دیگری که داشته باشد و هر حسن و عیب دیگری، این یک مشخّصه را حتماً دارد که روزبهروز، بر خیل ناراضیها خواهد افزود که به قصد کارمندی و رهبری اداری، درس خواندهاند و خواندهاند تا پشت دیوار رهبری رسیدهاند امّا راهی به رهبری مملکت ندارند. چون نه به قدرتهای مالی و سیاسی وابستهاند و نه از آن دویست خانوارند، نه مالک عمدهی اموال منقول.
در وضع فعلی که ما در فرهنگ داریم، از طرفی صف تربیتشدگان در مدارس و دانشگاه و فرنگ با همهی عیوبی که ممکن است داشته باشند روزبهروز درازتر میشود؛ یعنی امکان ایجاد محیط گستردهی روشنفکری بیشتر میشود و از طرف دیگر، دستگاه رهبری مملکت، روزبهروز محدودتر و بستهتر و منحصرتر میشود و غربال سازمان امنیّت، سختگیرتر. با این تضاد چه میکنیم؟ میبینید که زمانهی ما، زمانهی تشدید اختلافات اجتماعی است و دی چنین شرایطی، آدم متعادل و سر به زیر پروردن و ترمز کردن قدرتهای تند و سرکش انسانی، خطرناکترین و خفهکنندهترین قدمی است که میتوان برداشت و این قدم را فرهنگ، به کمک سازمان امنیّت و ارتش دارد بر میدارد. با این سپاه دانش فعلی و سپاه بهداشت آتی!
وظیفهی فرهنگ و سیاست مملکت در این روزگار، کمک دادن است به مشخّص شدن اختلافها و تضادها. به اختلاف میان نسلها، میان طبقات میان طرز تفکّرها. تا بتوان دست کم دانست که چه مشکلاتی در راه است و مشکلات که روشن شد، البتّه که راه حلها نیز یافته خواهد شد. وظیفهی