امروز نیافته را در آسمان میجویند و در دین و در آخرت؛ و خوشا به حالشان. گاهی هم عرق میخورند؛ امّا دهانشان را آب میکشند و به نماز میایستند و ماه رمضان توبه میکنند و حتّی برای امامزاده داوود، قربانی میکشند و فلان دهاتی، به محض اینکه هفت تخم هر سالهاش ده تخم شد، دست اهل و عیال را میگیرد و به زیارت مشهد میرود، یا دستکم به قم؛ و اگر روابط حسنه(!) با همسایگان وجود داشت، به کربلا و مستطیع که شد به مکّه؛ و همه هم منتظر امام زمانند. یعنی همه منتظریم و حق هم داریم. منتها هر کدام به صورتی. چون هیچ دولت مستعجلی به وفای کوچکترین قول و عهد خود برنخاسته است و چون همه جا ظلم است و حقکشی و خفقان و تبعیض! و به همین علّتهاست که در پانزده شعبان، چنان جشنی میگیریم که نوروز از حسد دق کند و با همین اعتقاد است که تمام آن ۹۰ درصد اعالی غیور مملکت، دولت را عملهی ظلم میدانند و غاصب حقّ امام زمان «اعلا حضرت ولی عصر عجّل الله تعالی فرجه». پس حق دارند که مالیات نمیدهند و کلاه سر مأمور دولت میگذارند و از سربازگیری، به هزار عنوان میگریزند و جواب درست به هیچ آمارگیری نمیدهند و گرچه روزنامهها پر است از تبریکات اهالی غیور «مزلقان چای» به مأمور جدید الورود ادارهی سجلّ احوال؛ امّا هیچکدام از اهالی غیور همان آبادی، هرگز سازمانی به نام دولت نمیشناسند. جز ژاندارم را و جز ترانزیستور را و هنوز در بوشهر و بندر عبّاس مَثَل رایج است که «زیر دیوار عجم
برگه:Gharbzadegi.pdf/۸۷
این برگ همسنجی شدهاست.
جنگ تضادها ۸۵
