برگه:GolestaneSadi.pdf/۲۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۲۴
گلستان سعدی

  جهان ای برادر نماند بکس دل اندر جهان آفرین بند و بس  
  مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت که بسیار کس چون تو پرورد و کشت  
  چو آهنگ رفتن کند جان پاک چه بر تخت مردن، چه بر روی خاک  

* * *

حکایت – یکی از ملوک خراسان، سلطان محمود سبکتکین را بخواب دید که جمله وجود او ریخته و خاک شده، مگر چشمانش که همچنان در خانهٔ چشم همیگردید و نظر میکرد، حکما از تعبیر آن فرو ماندند، مگر درویشی که از روی صفا تأویل کرد و گفت: هنوز نگرانست که ملکش با دیگرانست.

  بس نامور به زیر زمین دفن کرده‌اند کز هستیش بروی زمین یک نشان نماند  
  وآن پیر لاشه را که سپردند زیر خاک خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند