برگه:GolestaneSadi.pdf/۳۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۲۸
گلستان سعدی

  ملک اقلیمی بگیرد پادشاه همچنان در بند اقلیمی دگر  

حکایت – طایفهٔ دزدان عرب، بر سر کوهی نشسته بودند و منفذ کاروان بسته، و رعیت بلدان؛ از مکاید ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب، بحکم آنکه ملاذی منیع از قله کوهی بدست آورده بودند و ملجأ و مأوی خود ساخته، مدبران ممالک آنطرف در دفع مضرت ایشان مشورت کردند که اگر این طایفه بر این نسق روزگاری مداومت نمایند مقاومت با ایشان ممتنع گردد.

  درختی که اکنون گرفتست پای به نیروی مردی، در آید ز جای  
  ورش همچنان روزگاری هلی به گردونش از بیخ بر نگسلی  
  سر چشمه شاید گرفتن به بیل چو پر شد نشاید گذشتن به پیل  

فی الجمله سخن بر این مقرر شد که یکی را به تجسس ایشان برگماشتند و فرصت نگاه داشتند تا وقتی که بر سر قومی رانده بودند و بقعه خالی مانده. تنی چند از مردان