برگه:Hamzanama.pdf/۱۲

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

بکار خواهد آمد دو سه سنگ گرفته با دل ریش راه خانه پیش گرفت ‎قطعه

  دولت همه از خدای بیچون آید تا در حق هر بنده نظر چون آید  
  آنرا که خدای دولت خواهد داد ناگاه ز سنگ خاره بیرون آید  

چون پیر با دل پرغم بخانه رسید و دلارام او را پریشان حال دید احوال پرسید پیر گریان گریان آن سنگ سیاه را که آورده بود بر زمین نهاد و صورت حال گذشته شرح داد دلارام گفت که ای بابا غم مخور که آنچه نصیب ماست بما میرسد

  اینچنین باشد که یک در بسته شد صد دری دیگر برو اشکسته شد  

اما چون نظر دلارام بر سنگها افتاد گفت این‌ّها چیست پیر گفت در آن مغازه این سنگ‌ها که قبل از آن نبود دیدم بخیال آنکه شاید که در خانه بکار آیند آوردم دلارام یکی از آنها برداشت و توجه بران گماشت چون آنرا دید در گمان افتاد و سوزنی بر آن مالید ظاهر شد که طلاست از دیدن آن شادمانی کرد و شکر حق تعالی بجا آورد دلارام گفت که ازین سنگ دیگر هست به پیر جواب گفت که ازین ممر جنس سنگ دران مغازه بسیار و برین رنگ آنجا بیشمارست دلارام