برگه:Hamzanama.pdf/۱۸

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

و در صدر مجلس جای یافت بعنایت پادشاهانه سرفراز گردید سالار خوان هر گونه خوردنی حاضر کردند طعام‌های رنگ‌رنگ بمجلس درآوردند اتفاقاً ملک شاه کاسه جوتره از پیش خود پیش خواجه قبار تاجر فرستاد پیر را سخن دلارام یاد آمد در آن کاسه جوتره هرچه بود گرفت و بر سر دستار خود فرود برد چنانکه شوربای آن بر سر روی او چکیدن گرفت اهل مجلس بخندیدند یکی گفت ای خواجه اینچه فعلی است در جواب گفت باکی نیست تبرک پادشاه است چون از صحبت برگشت و قباد خارکش بمنزل آمد جوتر‌ه‌ها که در سر و دستار داشت بیرون آورده پیش دلارام گذاشت دلارام پرسید که این چیست پیر گفت ای جان با ما گفته بودی که هرچه پادشاه لطف کند در سر و دستار باید نهاد چون بتبرک بود بخدمت آوردم دلارام از خنده سست شد و گفت من مثل نبات چیزی را گفته بودم نه جوتره پیر گفت باری اهل مجلس را از کار من بسیار خوش آمد و خندان شدند چون دلارام بی‌عقلی او را دید و بدانست و سر می‌جنبانید و هیچ نگفت ‎القصّه چون چند گاهی