برگه:Hamzanama.pdf/۲۱

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

اشرف درآورم بدیع نخواهد بود پادشاه بحرم دلارام درآمده نشسست و قباد خارکش پنجاه کنیزک رعنا که یکی از آن جمله دلارام بود بخدمت ملک حاضر ساخت چون نظر قباد شهریار بر دلارام افتاد بشناخت و چنان بخاطر رسانید چون دلارام تاب فلاکت پیر خارکش نه‌آورده خود را بفروخت داده پیرخارکش او را باین تاجر فروخته باشد ملک گفت ای دلارام تو بدست این خواجه چون افتادی دلارام زمین خدمت ببوسید و گفت این خواجه تاجر همان پیر خارکشی ست که بنده را باو بخشیده بودید قباد شهریار حیران ماند و دلارام را یپش طلبید و از روی مرحمت احوال پرسید دلارام از اول تا آخر آنچه گذشته بود شرح کرد ملک آفرین نمود بطریق سابق محبت باو پیدا کرده ملتفت شد سپس قباد شهریار باز دلارام را حرمت داشته بحرم خاص خود فرستاد و در سلک دیگر حرم‌ها که غیرت خورشید در شوگ