برگه:Hamzanama.pdf/۲۸

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

طعام نیز باو دهند تا از آنکه مبلغ مزدوری اوست خرجی واقع نشود بعد از چند روز که بخت حمال در کار آن و مزدوری را صرف نمی‌نمود از قضا روز جمعه که همه کس در سیر بودند بخت حمال با خود گفت که این زمان بیکار نباید نشست در باغ باید رفت سبب معیشت همین س خرجی بهم می‌باید رسانید پس بی‌رخصت در باغ درون رفت و بجّد تمام و جهد مالاکلام بیل زدن گرفت در اثنای بیل زدن سر بیل بخت حمال محکم شد بطریقیکه هر چند زور کرد برنیامد دست از بیل بازداشت و چون در آن زور بیل و کلنگ بیکار بسیار بود کلنگ دیگر گرفته خاک را دور کرد ملاحظه کرد بیل او در سنگ عظیم محکم شده بود از اطراف و جوانب سنگ را خالی کرد و بمشقت بسیار و زحمت بیشمار سنگ را متحرک ساخت کرده از جای برداشت در ته آن سنگ نقیبی ظاهر شد و دران زمین مرتب یافت قدم نهاد و در آن زمین زرینه فرو شد چهار صفحه دید