برگه:Hamzanama.pdf/۲۹

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

که در غایت استحکام در زمین مرتب کرده‌اند در میان چاهی مغاک فرو برده و سنگ آورده و در هر صفحه در خم خسروانی پر از زر و گوهر زنجیرها کشیده و در زیر هر خم خشتی از زر سرخ نهاده و بر زیر هر خم خشت و آفتابه گوهر شب چراغ مانده بخت حمال چون آنها را دید بغایت حیران ماند و در تحیر دور و دراز افتاد که آن گنج چه کند نه قدرت آن که خود صرف نماید و نه قوت آن که بعرض پادشاه رساند اخر الامر بعد از فکر بسیار رأی او بران قرار گرفته که چون وزرای امینانند این صورت را با ارقش وزیر باید نمود پس بیرون آمده همان سنگ را بر سر نقب گذاشت و گلبانگ بر قدم زد و متوجه بخدمت ارقش گردید چون بدر قصر ارقش رسید بدربان گفت که واجب العرض دارم که هیچکس محرم آن نیست و میخواهم بعرض نواب رسانم دربان او را مانع آمده چوبی سخت برو زد و گفت که غریب جوابی که خود سخن خود را عرض خواهم کرد بخت حمال فریاد برآورد قضا را ارقش در بالاخانه بود