برگه:Hamzanama.pdf/۳۰

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

و آن حال مشاهده نمود یکی از خاصان خود را پائین فرستاد که حقیقت حال تحقیق کند دربان گفت که مزدوری آمده است میگوید که سخن دولت خانه دارم و می‌خواهم که خو بعرض بنواب رسانم ارقش حکم کرد که او را مانع نیاآئید تا درآمده مهم خود را عرض نماید چون بخت حمال درآمد و زمین ملاذمت ببوشید خواجه ارقش بفرمود که تا مردم را دور کردند و حال پرسید بخت حمال دعا کرد و گفت الخداوند در باغ شما بشغل بیل‌داری مشغول بودم در اثنای بیل زدن یقینی ظاهر شد چون در آندم گنج عظیم پدید آمد تقصیل خم‌ها پر از زر و گوهر و آفبابه زر عرض رسانید ارقش حیران بماند پرسید که آن کنج کجاست بخت حمال گفت با بنده همراه شوید تا شما را بنمایم ارقش غلام چالاک نام که معتمد و محرم خاص او بود و مهمات مشکل باو میفرمود با خود همراه گرفته از عقب بخت حمال روان شدند چون بدان موضع رسید بخت حمال آن سنگ را برگرفت