برگه:Hamzanama.pdf/۳۲

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

میکشی از آنچه حق در دست تست باهل عیال من که در کوفه قوت یکشب ندارد برسانی حق بمحقی رسانیده باشی و الا تو دانی و بگویی در خانه من که شوهر تو چاکر سوداگر شده مهلت شش ماه بملک خوارزم رفت و این زر بر تو فرستاده است و چنان گفته است اگر پسری زایی او را بزرجمهر نام کنی و پرورش او را واجب کنی و اگر دختر زایی او را تو دانی. ارقش وزیر نصحیت او را قبول کرد بفرمود که با غلام خون او ریخته و تن او را در آن چان که دران بود انداخت بعد از آن ارقش در فکر شد و تدبیر کرد و در دراز افتاد که بکدام حیل دا دفع غلام شود تدبیر جر دو بکدام مکر او را هم از پای درآورده شود اخرالامر مکری اندیشید و در اثنای آنکه غلام را بحرف مشغول میداشت بلطف تملق تخم مهر در دل او میکاشت از غلام که عمیق آن چاه چه‌مقدار باشد غلام بیچاره سر در چاه کرد که ملاحظه نماید ارقش خنجر از میان کشیده