برگه:Hamzanama.pdf/۳۳

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

در عقب او درآمد و چنان بر سرش زد که سر خنجر از سینه‌اش بیرو آمد آن غلام را نیز هلاک کرده در چاه انداخت چون ارقش از مهم بخت بخت حمال و غلام پرداخت و خاطر از آن هر دو جمع ساخت از آن کنج خانه بیرون آمد و همان سنگ را بر سر آن نقب گذاشت و روز دیگر بر سر آن سنگ قرار گرفت بفرمود که عمارتی در کمال استحکام در آن مقام از روی اهتمام بنیاد کرده چون ارقش کار هر دو ساخت و از هم کنج و اندیشه آن عمارت بازپرداخت بخاطرش التماس بخت حمال رسید بفرمود که مبلغ یکهزار درهم زر همیان کردند و بحضور آوردند پس پیاده معتمدی را طلبی و باو گفت که در کوفه برو و خانه بخت حمال را تفحص نمایی و این مبلغ را بعیال او داده قبض گرفته بیای آن پیاده متوجه کوفه شد ‎راویگوید: که آن بخت حمال از کوفه سفر کرد و دیر مدتی برآمد و چیزی از وی خرجی نرسید زن او جبه از بخت حمال برداشته بمزدوری اوقات گذرانیدی بهزار محنت روزی