این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

خارید به تیر سم او را بگوش او دوخت و چون دلارام تحسین طمع داشت دلارم گفت زهی و زرش ازین رهگذر ملک را کوفت عظم بخاطر راه یافت اتفاقا قادر ابساب شکاری در پی صیدی از خدم و حشم با دلارام دور افتاد تا رسیدند بصحرائی خوش و موضع دلکش فضا را از دور پیری در نظر ملک نمود که پشته خاری فراهم آورده میرفت

  خارکش پیری و با دلی درشت پشتهٔ خاری همی بر روی پشت  

ملک پیر را طلب نمود و از نام او استفسار فرمود پیر پشته خار بر زمین گذاشته خدمت کرد و گفت بنده را قبار خارکش میگویند ملک از سن او پرسید آن پیر بیان کرد موافق سن شهریار بود ملک متوجه دلارام شد و گفت سبب چه باشد که با آنکه سال و ماه و روز تولد من و این خارکش بیک ست من صاحب تخت و تاج و او بنانی محتاج درین اثنا جمعی از حکیم‌ها ملاذم رکاب دولت بودند ملک سبب حال را از ایشان بپرسید عرض کردند که طالع ملک و پیر خارکش هر دو حمل بودند اما میتواند بود که در