برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۱۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۱۱–

همان دوره اساس و شالودهٔ فلسفه را ریخته و اصول علم استدلال و برهان و منطق را بدست داده و در بیانات و آراء حکمای آن عهد نظریات عمیقهٔ شگفت آور دیده میشود که پس از دو هزار سال متروکی و فراموشی امروز کشفیات جدیده صحت آنرا تصدیق مینماید لیکن با اینهمه چنانکه گفتیم حوزهٔ معلومات تنگ و ناقص و بنیان برهانی آن بعلت تقص منطق بسیار ضعیف بود و در عقاید حکما نیز خبط و خطای بیشمار راه داشت و بدتر آنکه آدمی هرچه نادان‌تر باشد دیرتر بجهل خود برمیخورد و زودتر بچند کلمهٔ تقلیدی خود را دانا میشمارد بلکه غرور و نخوت بی‌اندازهٔ بشر مانع از آنست که چون برای خویش یا ابناء نوع قائل بعلم شود بآساتی آنرا ناقص یا مبانی آنرا ست انگارد از اینرو عامهٔ یونانیها که بر معارف زمان خویش آگاه میشدند آن اطلاع جزئی را علم کامل بر حقایق عالم می‌پنداشتند و گمان سستی بر مبانی علوم آن عصر نمیبردند پس هوشمندانی بظهور رسیدند و اختلاف آراء و ضعف دلایل را دیدند و دانستند که از آموختن معلومات عصر از روی واقع بر حقیقت اشیاء واقف نمیشوند اما بجای آنکه بنقص علوم آنزمان معتقد گردند و میانی آن یا علم استدلال را ناتمام دانند گفتند حقیقی در عالم نیست یا آنچه بحس و ادراک هرکس در میآید عین حقیقت است اگرچه مدرکات و محسوسات اشخاص با یکدیگر متناقض نماید و چون نزد گروهی از فضالا این عقیده با زبردستی در فن مغالطه ترکیب شد آن جماعت حکما را در مباحثه خسته کردند و مردم نادان ایشان را کاملترین دانشمندان پنداشتند و این طبقه همان سوفسطائیانند و سبک مغالطهٔ ایشان معروف به سفسطه میباشد.