برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۲۴۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۲۳۸–

بود محل اشکال واقع شد چه رائی باید اختیار کرد و حقیقةً شبههٔ سیمیاس که نفس جز آهنگی نیست در نظر من کمال قوت را دارد و پیش از این نیز بخاطرم رسیده و متزلزلم ساخته بود پس مطلب را باید از سر گیریم و برای آنکه از بقای نفس مطمئن شویم ببراهین تازه نیازمندیم. پس ای فیدون ترا بخدا بگو سقراط این مباحثه را چگونه دنبال کرد آیا او هم مثل شما آزرده شد یا اینکه سخن خود را آرام ادا نمود و شما را توانست قانع کند؟ خواهش دارم جزئیات این قضیه را برای من حکایت کنی و چیزی را از یاد نبری.

فیدون – ای خقراطیس بیقین بدان که هرچند در همه عمر احوال سقراط برای من معجب بود در آن هنگام اعجابم از همه وقت بیشتر شد حاضر داشتن جواب برای همهٔ سوالات و اشکالات از مثل او شگفت نیود آنچه مرا بیشتر در شگفت آورد این بود که اولاً اعتراضات آن جوانان را با کمال آرامی و مهربانی با سیمای گشاده استقبال نمود آنگاه با فراست تمام دریافت که تأثیر آن شبهات در اذهان ما چگونه بوده است پس از آن با نهایت زبردستی چاره کار را کرد و ما را که مانند سپاهیان مغلوب پراکنده شده بودیم جمع‌آوری نموده باز بر سر مباحثه آورد و برای شنیدن سخن آماده ساخت.

خقراطیس – چگونه این کار را انجام داد؟

فیدون – اینک برای تو میگویم، من نزدیک تختخواب بجانب راست روی کرسی نشسته بودم و او نسبت بمن بالا بود پس دست بسر من دراز کرد و موهای مرا که بر دوشم ریخته بود گرفت چنانکه عادت او بود که گاهی با زلف من بازی میکرد آنگاه گفت ای فیدون فردا این زلفهای زیبا را خواهی برید[۱] جواب دادم گویا چنین باشد. گفت اگر از من بشنوی نباید چنین باشد. گفتم مقصود تو چیست؟ گفت اگر براستی


  1. یونانیها رسم داشتند در موت دوستان موهای خود را بریده بر سر مقبرهٔ ایشان میگذاشتند.