برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۲۴۳

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۲۳۹–

استدلال ما مرده و نمیتوانیم دوباره آنرا جان دهیم من باید موی خود را امروز ببرم و تو هم باید چنین کنی و اگر من بجای تو بودم و در مباحثه مغلوب میگردیدم مالند مردم ارگوس[۱] پیمان می‌بستم و سوگند یاد می‌کردم که تا بر دلایل سیمیاس و قیبس چیره نشوم نگذارم زلف‌های من بدر آید.

من گفتم مگر این مثل را فراموش کردی که هرکول نیز در برابر دو نفر زبون میشود؟ جواب داد پس چون هنوز مجال هست چرا از من مانند یولاس یاری نمیخواهی؟ گفتم از تو یاری میخواهم اما نه مانند هرکول که یولاسرا طلبید بلکه مانند یولاس که از هرکول استمداد نمود[۲] گفت در این تفاوتی نیست لیکن باید پیش از هر چیز مراقب باشیم که یک عیب بزرگ در کار ما نیاید. پرسیدم آن عیب کدام است؟

سقراط گفت آن عیب این است که از تعقل و استدلال گریزان شویم چنانکه بعضی مردم از نوع انسان پرهیز میکنند چه بدترین مصائب آنست که کسی از تعقل گریزان باشد و مایهٔ بروز آن صفت نیز همان امری است که شخص را از مردم بیزار میسازد، باین معنی که گاه میشود آدمی بی‌تأمل و اختیار کسی را محل اعتماد خویش ساخته راستگو و صمیمی و امین می‌پندارد و پس از مدتی او را خبیث و دروغ‌گو مییابد و چون این امر چندین بار روی داد و همواره دچار فریب کسانیکه ایشان را بهترین و صمیمی‌ترین دوستان خود میپنداشت گردید خسته شده از همه مردم رنجیده میگردد و معتقد میشود که هیچ آدمی راست و صمیمی


  1. وقتی مردم ارگوس که از بلاد یونان است در سر تملک شهری با مردم اسپارت جنگیدند و مغلوب شدند پس زلفهای خود را بریده عهد کردند تا آن شهر را از اسپارتان پس نگیرند نگذارند زلفهای ایشان بلند شود.
  2. هرکول برای یونانیان دلاوری است نظیر رستم نزد ایرانیان و یولاس برادرزادهٔ او بود و غالباً باو مدد میکرد اما قوت و قدرت او قابل مقایسه با هرکول نبوده است.