برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۲۵۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۲۴۷–

وجود داشته دلالت بر بقای او نمیکند نهایت اینست که دوام آن بیش و پیش از تن سالهای دراز موجود بوده و در این مدت معلومات بسیار حاصل نموده و کارها کرده است، اما بقای او در آینده مسلم نیست بلکه میتوان گفت درآمدن نفس بتن مقدمهٔ فنای او و مانند حدوث بیماری است که هنگام زندگی نفس را گرفتار رنجها و ناخوشیها میسازد و منتهی بمرگ میشود و نیز میگوئی اینکه نفس یکبار دارای تن شود یا چندین کالبد اختیار کند اهمیتی ندارد و ما را از بیم و اندیشه آسوده نمیسازد چه درهرحال تا بقای جاودانی نفس ثابت شده و از این جهت اطمینان نیافته‌ایم جای آنست که از مرگ بترسیم. ای قیبس بنظر من اشکال تو این است و مخصوصاً آنرا بازگو میکنم تا چیزی از یاد نرود و اگر بخواهی کم و بیش کنی بتوانی. قیبس گفت فعلاً مطلب همین است و کم و بیش ندارد.

سقراط زمانی خاموش شد آنگاه رو باو کرده گفت ای قیبس براستی مطلب تو کوچک نیست چه برای اینکه بدرستی روشن شود باید در امر کون و فساد غور کامل نمائیم پس اگر میخواهی آنچه در این موضوع برای خود من روی داده بجهت تو نقل کنم شاید برای روشن ساختن عقاید و تحصیل اطمینان خاطر از آن بهره ببری. قیبس گفت بی‌نهایت مایلم. سقراط گفت پس گوش فرادار من در روزگار جوانی بسیار مشتاق بودم که علمی را که طبیعی نام دارد بیاموزم و بسی اهمیت میدادم باینکه شخص علت هرچیز را بفهمد و بداند سبب زایش و مرگ و هستی آن چیست و رنجی نبود که نبردم تا بدانم. اولاً آیا راست است که گرما و سرما و ظهور نوعی فساد در این دو امر باعث تکوین جانوران میشود چنانکه بعضی مدعی هستند[۱] یا فکر از خون میزاید[۲] یا از هوا[۳] یا آتش[۴] و یا اینکه


  1. عقیدهٔ انکساغورس و بعضی از حکماست.
  2. رأی انباذقلس است Empédocle
  3. رأی انکسیمانس است (Anaximène)
  4. عقیدهٔ هرقلیطوس است Héraclite