برگه:IOHP-Interview-Ebtehaj.pdf/۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
ابتهاج (۱)
– ۴ –

من هم خیلی هم به من بر خورد با خیلی بی‌ادبی بی‌نزاکتی گفتم که من اهل این چیزها نیستم با همین زندگی میکنم. با ماهی سی تومان شروع کردم و بعد از دو سال شعبه رشت باز شد. بانک شاهی در رشت شعبه داشت و شعبه بواسطه همین اغتشاشات بسته شد. دو سال بعد باز شد و من منتقل شده به شعبه رشت بعنوان معاون در.. تا ۱۹۲۴ در رشت بودم. بیست و چهار مرا انتقال دادند به تهران و بالاترین مقامی که یه ایرونی در بانک داشت چیف اینترپتر چیف اینترپتر آن زمان یه شخصی بود باسم مبصرالدوله لقب مبصرالدوله مهدی‌خان مبصرالدوله که این سی و چند سال بود در بانک بود این بالاتری مقام ایرونی را در آنجا داشت. این میرفت به مرخصی مرا گذاشتند اکتینگ چیف اینترپتر. در واقع چیف اینترپتر ترجمه نبود این پیشکار مثلاً بانک بود پیشکار ایرونی بود. بطوریکه یک روزی مک مری رئیس کل بانک بود مرا خواست گفتش که شما باید برید پیش ولیعهد. ولیعهد هم ممد حسین میرزا بود برادر احمد شاه در نیاوران. گفت با تو کار داره با بانک کار نداره و برید و.. رفتم وارد شدم تو همون کاخی که کاخ نیاورانی که بعد کاخ

س – قسمت پائین

ج – قسمتی که آن مشرف یک شیشه‌بندی داشت که بعد همان را هم دفتر شاه کرده بودند این ساختند اما اون استخوانبندی اون ساختمان بود که یک منظر خیلی خیلی زیبائی داره به جنوب که تا تمام آن دشتی که زیر نیاوران واقع است از آنجا پیدا است خیلی جای زیبائی بود. ممد حسن میرزا که ولیعهد بود و وقتی وارد شدم اول از من پرسید شما رشتی هستید؟ میدونست معلوم میشه. گفتم بله. گفت شما با میرزا کریم‌خان نسبت دارید. میرزاکریم‌خان یک رشتی بود که مخالف قاجاریه بود و یکی از اشخاصی بود که در نهضت ضد قاجاریه دست داشت با رضاشاه همکاری کرده و یه آدم خیلی جسوری بود و قاجاریه خیلی از اون ملاحظه میکردند مثل اینکه میترسیدند. گفتم که من میرزا کریم‌خان را می‌شناسم اما خب قوم و خویشش نیستم