مستوفی قزوینی (تاریخ گزیده) و میر خواند و غیره از حیث اهمیت به پایه کتب سابق- الذکر نمیرسند، زیرا که در خصوص تاریخ ساسانیان چندان چیزی، که اضافه بر کتب اقدمین باشد، دربر ندارند.
در باب ارتباط منابع عمده عربی و فارسی با یکدیگر ما خوانندگان را ارجاع میکنیم بمقدمه کتاب «تاریخ ایرانیان و تازیان» تألیف نلدکه، که بواسطه یادداشتها و توضیحات زیادی که دارد، واجد اهمیت خاصی است. همچنین رجوع شود به دیباچه که زتنبرگ[۱] بر چاپی، که از کتاب ثعالبی کرده، نوشته است نیز مراجعه شود به تحقیقاتی، که من در کتاب خود موسوم به «کواذ اول و مزدک»[۲] نمودهام، و مقالاتی، که در باب بوزرجمهر حکیم و ابرسام و تنسر[۳] نوشتهام. بنا بر رأی نلدکه (کتاب سابق الذکر، مقدمه، ص XXI ) اوتیکیوس[۴] و ابن قتیبه در تواریخ خود از ترجمه ابن المقفع از خوذاینامگ پیروی و اقتباس کردهاند.[۵] طبری جداگانه مطالبی را، که در این خصوص یافته است، بدون ذکر مأخذ نقل نموده و نکاتی به تناسب مقام در باب تاریخ دولت عربی حیره در آن داخل کرده است. بلعمی، پس از مزج کردن مطالب طبری نکته چند، که از مآخذ دیگر گرفته، در آن وارد نموده است. فارسنامه نیز، که بطور کلی تابع روایات طبری است، نکاتی که از جای دیگر اخذ کرده، افزوده است. کتاب حمزه، که خلاصه بیش نیست، حاوی مطالب بسیاری است، که از ترجمهها و تحریفهای عربی خوذاینامگ اتخاذ کرده است. مجمل التواریخ مبتنی بر تألیفات حمزه اصفهانی است و علاوه بر کتاب مختصری، که از حمزه در دست است، صاحب مجمل سایر مؤلفات آن مورخ را، که فعلا