از سریانی ترجمه و طبع کرده است، و کتاب یوحنان برپنکایی [۱](قرن هفتم) که توسط مناس [۲]کشف شده است [۳]، همه راجع به قصه زروان اشاراتی دارند که در اینجا خلاصه میشود:
زروان خدای اصیل قدیم، قربانیها کرد شاید فرزندی بیابد و او را اوهرمزد بنامد. بعد از هزار سال قربانی دادن، از مؤثر بودن قربانیهای خود بشک افتاد، عاقبت دو پسر در بطن او موجود شد [۴]، یکی اوهرمزد، که قربانیها بنام او کرده بود، دیگر اهریمن، که زاده شک و تردید او بود. زروان پادشاهی عالم را به کسی وعده داد، که اول بحضور او بیاید. پس اهریمن پیکر پدر خویش [۵]را بشکافت و در مقابل او ظاهر شد. زروان پرسید: «کیستی؟». اهریمن در پاسخ گفت: «منم پسر تو». زروان گفت: «پسر من معطر و نورانی است و تو متعفن و ظلمانی هستی». در این اثنا اوهرمزد با پیکری معطر و نورانی پدیدار شد. زروان او را به فرزندی شناخت و به او گفت: «تا امروز من از برای تو قربانیها کردهام، ازین پس تو باید برای من قربانی کنی». اهریمن پدر را به وعدۀ، که داده بود، متذکر کرد، که پادشاهی عالم را به کسی میدهد، که اول حاضر شود. زروان گفت نه هزار سال ترا حق سلطنت دادم [۶]، اما پس از انقضای این مدت، اوهرمزد باید تنها پادشاهی کند.
و اما راجع بعمر آفرینش، اختلافاتی در منابع ما موجود است. گاهی طول آن را ۹۰۰۰ و گاهی ۱۲۰۰۰ سال گفتهاند، بنونیست گوید [۷]، که ۹۰۰۰ سال عقیده زروانیان و ۱۲۰۰۰ سال اعتقاد مزدیسنان غیر زروانی است. نیبرگ برخلاف عقیده