برادران شاهپور، یعنی مهرشاه حاکم ولایت میشان و پیروز به او گرویده بودند، در یکی از روایات مانویه[۱] حکایت ملاقات مهرشاه را با مانی چنین مینویسد: «مهرشاه دشمن رسول خدا بود؛ باغی بسیار با شکوه و پهناور داشت، که بینظیر بود؛ مانی بحضور مهرشاه رفت که در باغ ضیافتی شگرف آماده کرده، در نهایت شادمانی بود. شاهزاده به پیغمبر گفت: «آیا در بهشتی که تو بدان میخوانی، باغی چون باغ من هست؟» آنگاه مانی از بیاعتقادی شاهزاده آگاه شد و بقدرت خویش، بهشت نور را با همه ایزدان و موجودات ربانی و همۀ سعادت و بهجت جنانی بوی نمود. در این مدت شاهزاده بیهوش بود و این حال سه ساعت دوام یافت. پس مانی دست بر سر او نهاد تا بهوش آمد. آنچه دیده بود بخاطر داشت. چون برخاست به پای او افتاد و دست راست او را در دست گرفت.[۲]
بنا به روایت الفهرست فیروز بود، که مانی را بحضور شاه دلالت کرد. ظاهراً مانی از علم طب با خبر بوده: گویند شاهپور علاج فرزند مریض خود را از او درخواست کرد، ولی طفل در آغوش او جان داد.[۳]
ظاهراً عبارتی، که در رساله آکتا آرکلائی[۴] مسطور است و مورد تردید کسلر[۵]
- ↑ M 47، مولر، بقایای آثار خطی،۲، ص ۸۲ و ما بعد. این قطعه به لهجه شمالی است.
- ↑ بقیه افتاده است.
- ↑ در منابع مذهب مانی و ضد مذهب مانی گاهی صحبت از مهارت مانی در علم طب به میان میآید (رک الفاریک، I، ص ۴۳ و بعد). علم طب نزد پیروان مانی نبایستی فرقی با معلومات طبی زردشتیان آن عصر داشته باشد و اینها سهراه برای معالجه داشتند: معالجه با کارد، معالجه با گیاههای طبی و معالجه با کلام مقدس (رک فصل هشتم این کتاب). در نظر مانی مانند زردشتیان کلام یعنی دعاها و اوراد مذهبی مؤثرترین وسیلۀ دفع دیوانی بوده است، که سبب بیماری میشدهاند.
- ↑ Acta arckelai
- ↑ Kessler