طبری[۱]مقدمۀ نامهای را که پادشاه جدید به نخویرگ زاذویه، پاذگوسپان قسمت شمال[۲]نوشته، نقل کرده است: «سلام بر تو باد، بدانکه هیچچیز چندان مایه بیم نتواند بود، که از دست رفتن شخصی، که فقدانش موجب زوال نعمتها و وقوع فتنهها تواند شد، شخصی که از نبودن او مردمان نیکوکار و افاضل عهد بانواع ناکامی و بدبختی دچار خواهند شد و شخص آنها و حشم و مال و عیال آنها دستخوش مکاره روزگار خواهد گشت و ما هیچ وحشت و بیمی و هیچ فقدانی را برای عامه خلق ناگوارتر از فقدان پادشاهی صالح و شایسته نمیدانیم». بلاشک در زیر پردۀ این الفاظ کسری عمدا از سیاست کواذ انتقاد کرده است. باید دانست، که هر چند سیاست کواذ اقتدار سلطنت را از قید اشراف آزاد کرد، لکن این آزادی را به قیمت خرابی کشور بدست آورد. در عین حال از لحن این قطعه مراسله و وجهۀ اطمینانی. که از آن نمایان است. معلوم میشود کسری مصمم بوده است، وضعی را که سلف او ایجاد کرده بود، مغتنم شمارد و اساس سلطنت را تقویت کند و تمام قوای مادی و معنوی خود را در تدارک و جبران مصائب کشور بکار برد، و از دشمنی و عداوت هیچکس باک نداشته باشد.
در این وقت مجددا پادشاه مرکز کل اقتدارات شد و بر وضیع و شریف فرمانفرمایی یافت و حتی بر روحانیون هم مسلط شد. در نامه منتسب به تنسر، که اوضاع سیاسی زمان کسری اول را نشان میدهد، چنین مسطور است، که پادشاه «نظام است میان رعیت و سپاهی و زینت است روز جشن و تفریح و ملجأ و پناه است روز ترس از دشمن»[۳]. کسری مصمم بود، که بر طبق ارادۀ خود حکومت کند و مداخله اعیان را در کار حکومت به هیچوجه جایز نشمارد.
کسری اصلاحات را شروع کرد و نخست بعلاج اوضاع مختلی کوشید، که