افزوده، و تا حدی مدعی تفوق فلسفه بر دین شده، میتوانیم چنین نتیجه بگیریم، که انوشروان به بعضی از افکار فلاسفه، که چندان بمذاق موبدان خوش نمیآمده، توجه داشته است. آگاثیاس صریحا این مطلب را تصدیق کرده، ولی چنانکه شیوه یونانیانی است، که نسبت به پادشاهان خارجی سخن میرانند این مسئله را با تحقیر غرورآمیزی بیان نموده است: این مورخ در انوشروان غیر از صفات جنگجویی و لشکرآرایی چیزی را نمیپسندیده، و بر آن است که چنین پادشاهی، که همه اوقات را صرف مسائل سیاسی و نظامی میکرده، هرگز نمیتوانسته است در ظرایف ادبی و معانی رقیقه یونان و روم خوض و استفاده کند، خاصه که وسیله استفاده او ترجمه کتب یونانی بوده به زبانی، که به عقیده او « فوقالعاده فقیر و خشک» بوده است[۱]. اورانیوس[۲] طبیب و حکیم سریانی معلم فلسفه انوشروان بوده، و آگاثیاس این مرد را جاهلی سترک و شیادی بزرگ نامیده، او را در وقاحت و سخافت شبیه نرسیتس[۳]، که در ایلیاس همیروس مذکور است، میداند و گوید انوشیروان موبدان را جمع میکرد، تا در تکوین جهان و نظایر آن معنی بحث کنند، مثلا: آیا عالم نامتناهی و ابدی است، آیا جهان را علتی یگانه است و مانند اینها[۴].
از قیودی، که برای سایر مذاهب غیر نصاری در کشور روم قائل شده بودند، میتوان قیاس کرد، که دربار ایران نسبت به آزادی مذاهب دارای چه عقیده و مقام عالی بوده است. در نتیجه تعطیل مدرسۀ فلسفه آتن، که در ۵۲۹ افتاد، و تعدیاتی که به حکما کردند، هفت تن از فیلسوفان یونان به تیسفون پناه آوردند، و مورد عنایت تام و پذیرایی خاص شاهنشاه شدند. نام آنان ازاینقرار است: دمسقیوس[۵] سوریابی، سنیلبقیوس