میسوزاند؟». چون سخن بدینجا رسید، مغ بیچاره از جواب عاجز ماند[۱].
در تحت تأثیر افکار جدید، آن خوشبینی نخستین، که بنیان دین زردشتی و محرک مردمان بکار و کوشش بود، پژمرده و گسیخته شد. میل بزهد و ترک، که در فرقههای ایرانی مخالف آیین زردشت رواجی به سزا داشت، رفتهرفته وارد آیین زردشتیان نیز شد و بنیان این دیانت را برانداخت. در اندرز اوشنر (اندرز ۴۶) عبارت ذیل، که بکلی منافی با اصول دیانت زردشتی است، دیده میشود و ظاهراً مأخوذ از عقاید مانویه است: «جان موجود است، ولی این تنست که فریب میدهد».
در این وقت عقیده زروانیان، که در عهد ساسانی شیوعی یافته بود، موجب شد، که مردمان اعتقاد بجبر پیدا کردند، و این به منزله زهری جانگزای بود، که روح مزدیسنی قدیم را از پای درآورد.[۲] زروان خدای قدیم، پدر اوهرمزد و اهریمن بود، و او را نه فقط زمان نامتناهی میدانستند، بلکه اسم دیگرش «قضا» بود. در رسالۀ که مکرر از آن نام بردهایم، و لحن زروانی دارد، یعنی داذستانی مینوگی خرذ آمده است، که:[۳]«خرد آسمانی یا روح حکمت چنین فرماید: مرد هر چند صاحب عقلی قوی و دانشی نیرومند باشد با قضا، برنتواند آمد، زیرا که چون قضای محتوم مردی را سعید یا شقی کرد، دانا از کار فروماند، و نادان بداندیشه در کار چست و چالاک گردد، کمدلان دلیر، و دلیران کمدل شوند، مردم کوشا کاهلی گیرند و کاهلان بکوشش درآیند.» اما در این رساله بکلی منکر تأثیر کوشش انسان نشدهاند، زیرا بنا بر فصل ۲۲ این رساله، کوشش و عمل هم در مقابل قضا وزنی دارد، و این وزن در آخرت در کفۀ میزان نهاده خواهد شد.[۴] باین ترتیب عقیده جبری رواج گرفت