نیز میگفت او نیرویی را که در دست دارد و باید آن را در این راه به کار ببرد که نگذارد لاکیدومنیان با مردم بویوتیا و کورنثس پیمان همدستی به کار بندند به کار نمیبرد، ولی از آن سوی اگر کسانی میخواهند با آتنیان همدست شوند اگر این همدستی به زیان لاکیدومنیان میباشد او مانع شده نمیگزارد انجام گیرد.
در این میان که نیکیاس در نتیجه این بدگوییها در میان مردم از اعتبار میافتاد ناگهان نمایندگانی از اسپارت رسیدند و در آغاز درآمدن خود عنوانی کردند که بسیار خوشآیند بود و آن اینکه اسپارتیان همهگونه اختیار به ایشان دادهاند که در زمینه همگی موضوعهای اختلافآمیز با آتنیان گفتگو کرده با رعایت برابری و یکسانی آن موضوعها را حل نمایند.
شورای آتنیان آن را پذیرفت و بایستی فردا مردم پذیرایی عام از ایشان بکنند و گفتگو آغاز شود.
الکبیادیس پیشامد را ناگوار یافته به چارهجویی اندیشید و از نمایندگان اسپارت وعده خواست که در تنهایی دیداری از ایشان بکند و چون نزد ایشان رسید به سخن پرداخته چنین گفت:
"چه میخواهید بگویید ای اسپارتیان؟ آیا از این نکته غفلت دارید که شورا میخواهد با شما به خوشی رفتار کرده و در درخواستهای خود راه میانهروی را برگزیند.
ولی مردم که همیشه تعصب و کینه به خرج میدهند و اندازه برای خواهشهای خود نمیشناسند اگر بدانند همگی اختیار سپرده به دست شماست ناچار ایستادگی کرده خواهشهایی میکنند که در خور پیشرفت و پذیرفتن نیست.
پس این چه سادگی است که شما از خود مینمایید؟! شما اگر به راستی چشم دارید که با آتنیان یکسان و برابر شوید هرگز دعوی همهگونه اختیار ننمایید تا من نیز از راه دلبستگی که به لاکیدومنیان دارم یاوری از شما دریغ ندارم و از گفتگو نتیجه خردمندانه به دست بیاوریم."
چون این سخنان را گفت لاکیدومنیان را سوگند داد که جز با دستور او رفتار نکنند و بدینسان آنان را از نیکیاس بریده به سوی خود کشید و آنان سخت خرسند گردیده در پیش خود از خردمندی و دانش او شگفتی نمودند.
فردا چون مردم گرد آمدند و نمایندگان اسپارت به انجمن درآمدند الکبیادیس با خونسردی و آرامی از ایشان پرسش کرد.