برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۱۳۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

دستگیری از همدستان خود که زیر فشار شهر سوراکوسی[۱] بودند سپاه اندکی به آنجا بفرستند و آرزوی روزی را داشتند که به آنجا دست بیابند.

الکبیادیس آتش این آرزو را دامن زده می‌گفت:

این چیست که مادر نهان به آن آرزو می‌کوشیم و کم‌کم کار می‌کنیم؟!

باید به یک‌بار کشتیهای بزرگی را به کار انداخته خود را خداوند جزیره گردانیم.

راستی این بود که دست یافتن به سیکیلی که آتنیان آخرین آرزوی خود می‌شمردند الکبیادیس آن را نخستین گام در راه پیشرفت مقصود خود می‌شناخت و دیباچه فیروزبختی خود می‌پنداشت.

نیکیاس مردم را از جوش و جنبش فرودآورده می‌گفت: گرفتن شهر سوراکوسی کار بسیار دشواری است و لشکرکشی به سیکیلی را کار بیجایی می‌شمرد.

ولی الکبیادیس گذشته از گشادن آن شهر خواب گشادن کار تاج و لیبوا را نیز می‌دید و چنین می‌پنداشت که چون به این آرزوهای خود دست بیابد پس خداوند ایتالیا و پلوپونیوس خواهد بود و در اندیشه خود سیکیلی را بیش از آن نمی‌پنداشت که انباری برای ابزارهای جنگی گرفته شود. جوانان نورس دلهای خود را پر از آرزو گردانیده و همیشه چون با بزرگتران در یک‌جا گرد می‌آمدند جز به این گفتگو نمی‌پرداختند.

در میدان کشتی‌گیری و در دیگر میدانگاه‌ها همیشه دسته‌های مردم دیده می‌شدند که نقشه سرزمینهایی را که بایستی بگیرند بر روی زمین نگاشته با یکدیگر سخن از چگونگی آنها می‌راندند.

سقراط فیلسوف و میتون[۲] ستاره‌شناس را گفته‌اند که این جنگ را سودمند و فیروزمندانه نمی‌شماردند.

آن یکی را می‌گویند جنی را که داشت و پرستار او بود خبر از آینده این کار داده بود.

اما این دومی یا از روی دوراندیشی پیشامد را دریافته و یا از راه علم خود آینده را دانسته بود.

به‌هرحال او خود را به دیوانگی زده و مشعلی در دست گرفته چنین وامی‌نمود که می‌خواهد آتش به خانه خود بزند.


  1. شهر بزرگ آن جزیره.
  2. Meton