برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۱۴۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

لیکن به کسانی که در کشتی می‌فرستادند دستور دادند که با او درشتی ننموده نیز او را دستگیر نسازند بلکه نزد او رفته و خود را نشان داده از او خواستار شوند که در محکمه آمده در پیش مردم دفاع از خود نماید و بی‌گناهی خویش را روشن گرداند. زیرا بیم آن داشتند که اگر درشتی بکنند با سپاهیانی که او بر سر دارد در آن کشور بیگانه شورش پدید آورد و خود چنین کاری در دست آلکبیادیس آسان بود که اگر می‌خواست می‌توانست.

زیرا سپاهیان از رفتن او سخت دلگیر بودند و چنین می‌پنداشتند اگر او برود سفر ایشان به درازا می‌انجامد، زیرا پس از رفتن او اختیار به دست نیکیاس می‌افتاد و او در کارها چابک نبود.

اگرچه لاماخوس هم بود و او در کارها چابکی می‌نمود ولی از بی‌چیزی او را پایگاهی در نزد سپاهیان نبود.

نخستین دشمنی آلکبیادیس با آتنیان این بود که مسینا[۱] را از افتادن به دست آنان بازداشت .

زیرا کسانی در آن شهر بودند که می‌خواستند آنجا را به دست یونانیان بسپارند ولی همین‌که فرستادگان آتن از دنبال آلکبیادیس آمدند او به دستیاری کسان خود جلوگیری از سپردن شهر کرد و چون با آنان روانه گردیده به ثوریی[۲] رسید در آنجا روانه خشکی شده و خود را نهان ساخت و بدین‌سان از دست آنان رها گردید.

کسی که او را می‌شناخت پرسید مگر تو اطمینان به همشهریان خود نداری؟ پاسخ داد:

اطمینان دارم جز درباره جان خود در این باره به مادر خود نیز اطمینان ندارم.

پس از آن هم چون خبر یافت آتنیان حکم مرگ و نابودی او را داده‌اند چنین گفت:

من به آنان نشان خواهم داد چگونه زنده بمانم.

و چون آلکبیادیس به محاکمه حاضر نشد محکمه چنین حکم داد که دارایی او را ضبط کنند و کاهنان همیشه او را با نفرین یاد نمایند. ولی یکی از ایشان ثنائو[۳] دختر منون با این بخش حکم مخالفت کرده می‌گفت: آن سمت خجسته‌ای که او دارد باید او را دعا کرد نه اینکه نفرین نمود.


  1. Messena
  2. Thurii
  3. Theano دختر Menon