ایشان آگاهی میفرستد. لیکن سپس چون هرمون[۱] نامی از پاسبان شهر آتن در چهار سوی بازار خنجر به فرونیخوس زده او را بکشت.
آتنیان در میان رسیدگی به آن پیشامد خیانتکاری فرونیخوس را دانستند و برای هرمون و همدستان او تاجها به نام سرفرازی بخشیدند.
بههرحال هواخواهان الکبیادیس همه کسانی را که در ساموس بودند با خود همداستان گردانیده پیساندر[۲] را به آتن فرستادند که به تغییر حکمرانی بکوشد و هواداران اریستوگراسی را تشویق کرده برای برانداختن آیین دموکراسی به کار وادارد بدین عنوان که اگر چنان کاری بشود الکبیادیس کوشیده تیسافرنیس را به دوستی و پشتیبانی آتنیان خواهد برانگیخت.[۳]
این بود رنگی که هواداران تغییر حکومت به خواهش خود داده دستاویز برای غرضهای خود پیدا کرده بودند. ولی همینکه در کار خود پیشرفت یافته رشته حکمرانی را به نام پنج هزار تن (با اینکه به راستی شماره آنان بیش از چهارصد کس نبود) به دست گرفتند، روی هم رفته بیپروایی بیشتر به الکبیادیس نمودند و جنگ را با اسپارت سبک ساختند. و این به دو جهت بود یکی آنکه آن هنگام اطمینان به مردم شهر که از آن تغییرها ناراضی بودند نداشتند دیگری آنکه اسپارتیان چون همیشه هوادار حکمرانی پیشوایان بودند از این جهت حکمرانان آتن در این هنگام امید مهر و دوستی داشتند و آشتی و آرامش را نزدیک میدیدند.
مردمی که در خود شهر بودند از ترس جان گردن به حکمرانی چهارصد تن گزاردند، زیرا کسانی را که دلیری نموده و آشکار ایستادگی کرده بودند میکشتند، ولی آن کسانی از آتنیان که در ساموس بودند. چون آن خبر را شنیدند سخت برآشفتند و بر آن سر شدند که به سوی پرایوس[۴] روانه گردند و این بود کسانی نزد الکبیادیس فرستاده او را به سرداری خود برگزید نه که آنان را برداشته بر سر بیدادگران براند.
آلکبیادیس اگرچه پس از آوارگی و دور راندگی به یکبار سمت سرداری سپاه بزرگی را یافت و در چنان هنگام هرکس باشد اختیار خود را به دست سپاهیان سپرده و ابزار دست آنان میگردد ولی او هرگز خود را نباخته و اختیار خویش را از دست نداد.