سوگند نخواهم خورد و چون هر دوسوی سوگند یاد کردند و پیمان استوار شد، الکبیادیس روانه بوزانتیوم گردید که از آتن رو برگردانیده به شورش برخاسته بود و چون به آنجا رسید گرد شهر را فراگرفت و چون آناگسیلاوس[۱] و لوکورگوس[۲] عهدهدار شدند که شهر را به دست بدهند. با شرط آنکه بر جان و مال مردم دستی دراز کرده نشود الکبیادیس در میان سپاهیان خود چنین شهرت داد که شورشی در ایونا برخاسته و از این جهت او ناگزیر است دست از محاصره این شهر بردارد. و بدینسان همان روز همگی کشتیها را از گرد شهر دور ساخت و چنین وانمود که سفر مینماید ولی شبانه بازگشته با همگی کسان خود که بر گرد سر داشت خاموش و آهسته به شهر نزدیک شدند و بیآنکه کسی بفهمد از دیوارها بالا رفتند.
در همین هنگام کشتیها نیز به سوی بندر شتافته به هر تندی که میتوانست خود را به آنجا رسانید و سپاهیان خروش دلشکافی بر آورده دیوانهوار به هجوم پرداختند.
مردم شهر که پاک در غفلت بودند سخت سراسیمه گردیدند و همگی روی به سوی بندر نهادند که به دفاع و جنگ بپردازند و این خود فرصتی بود که آن کسان شهر را به دست الکبیادیس بسپارند.
با این همه کار به آسانی انجام نیافت، زیرا پلوپونیسیان و بویوتیان میگاریان نه تنها سپاهیانی را که از کشتی بیرون آمده بودند بازپس رانده دوباره به کشتیها برگردانیدند بلکه چون شنیدند که آتنیان از سوی دیگر به شهر درآمدهاند دوباره صفهای خود را به سامان آورده روانه سوی آنان گردیدند و یک رشته جنگهای بسیار خونریزانه روی داد که خود الکبیادیس فرماندهی دست راست را به عهده گرفته و فرماندهی دست چپ را به ثرامینس[۳]سپرده بود.
از این جنگ تنها سیصد تن از دشمن زنده رها شدند که الکبیادیس همه را دستگیر ساخت.
پس از این فیروزمندی که بهره آتنیان گردید کسی را از مردم نکشتند و یا از شهر بیرون نساختند و این شرطها پیش از آن شده بود که جان و مال شهریان بیآزار بماند، از این جهت چون سپس آناکسیلاوس را در اسپارت درباره این کار خیانتکار شمردند او انکاری ننمود و شرمساری آشکار نساخت، بلکه چنین پاسخ داد که او نه یکتن لاکیدومینی بلکه یکتن