به ویژه آن رفتار ستمگرانهای را که دوباره با الکبیادیس کرده بودند.
زیرا گناهی که بر او گرفته بودند تنها این بود که چند کشتی بر جمهوری زیان زده و به دست دشمن داده ولی گناه خود ایشان که جمهوری را از داشتن چنان سرداری بیبهره ساخته بودند بسیار بزرگتر بود.
بههرحال تنها امیدی که آتنیان داشتند به الکبیادیس بود زیرا میگفتند کسی که در آن زمان دور راندگی آسوده نمینشست و سود شهر خود را رعایت مینمود اکنون هم آسوده نخواهد بود و همینکه فرصتی پیدا کرد به کار خواهد برخاست.
به ویژه با این بیآزرمیها که لاکیدومنیان از خود مینمایند و رفتار ناهنجاری که سی تن همیشه نگرانی از الکبیادیس داشتند و همیشه خبر رفتار و گفتار او را میگرفتند.
سرانجام کریتیاس به لوساندیر چنین گفتگو کرد که تا ریشه دموکراسی آتن کنده نشود لاکیدومنیان آسوده به کار حکمرانی یونان نخواهند پرداخت و تا الکبیادیس زنده باشد مردم به حکمرانی سی تن خرسند نگردیده و از ته دل گردن نخواهند نهاد.
لیکن لوساندیر به این گفتگوی او اثری باز نکرد تا آنگاه که حکم نهانی از قاضیان لاکیدومینی دریافت که باید الکبیادیس را گرفته نزد ایشان بفرستد و ایشان این کار را یا از آن جهت کرده بودند که بیباکی و غیرتمندی او را میشناختند و از رهگذر او نگرانی داشتند و یا اینکه میخواستند دل پادشاه آگیس را جسته باشند.
لوساندیر آن حکم را دریافته همراه یک فرستاده نزد فارنابازوس فرستاد که به کار بندد فارنابازوس دستور آن را به برادر خود میگایوس[۱] و به عموی خود سوسامیثریس[۲] داد که به کار بندند. الکبیادیس این زمان در یک دیه کوچکی از فروگیا میزیست و تیماندرا[۳] را که بر گزیده خود بود همراه داشت.
کسانی که برای کشتن او فرستاده شده بودند آن دلیری را نکردند که به درون اطاق او بروند بلکه گرداگرد آن را فراگرفته و آتش به آن زدند.
الکبیادیس همینکه آن را دریافت رخت و ابزار خانه هر چه یافت گرد کرده به روی آتش