در حالی که ثوراکس[۱] نیز از خشکی به او یاری مینمود و تا نزدیک دیوارهای شهر رسیده بود. بدینسان شهر را با زور بگشاد و به سپاهیان اجازه داد که به تاراج بپردازند.
در این هنگام کشتیهای آتنیان که یکصد و هشتاد کشتی بود به لایوس[۲] در خرسونیسی رسیده بود و چون شنیدند که لامپساکوس ویرانه گردیده روانه سیستوس شدند و از آنجا آذوقه برداشته روانه آبیگوسپوتا میگردیدند که بر دشمن که هنوز در لامپساکوس بود برانند.
در میان سرکردگان آتنی این زمان یکی هم فیلوکلیس[۳] بود و این آنکس است که پیشنهاد کرده بود قانونی نهاده شود که انگشت نرینه دست راست اسیران را ببرند تا نیزه نتوانند برداشت ولی پارو بتوانند زد.
اینان همگی امیدوار بودند که فردا بامداد جنگ خواهد درگرفت.
ولی لوساندیر اندیشه دیگری در مغز خود میپرورد و به ناخدایان و کشتیرانان خود چنین دستور داد که به هنگام سفیده بامداد به کشتیها رفته و چنین وانمایند که امروز جنگ خواهد بود و خود را به صف نهاده خاموش و آرام بایستند و منتظر حکمی باشند که دوباره به آنان داده شود.
ناخدایان این کردند و چون آفتاب بردمید و آتنیان کشتیهای خود را به حرکت آورده به قصد جنگ پیش آمدند، لوساندیر با همه آراستگی و آمادگی که هنوز از بامداد داشت هیچگونه جنبشی ننموده و به جنگ پیش نیامد.
تنها کاری که کرد این بود که پاره قایقها را فرستاد و به کشتیبانان که خود را به صف نهاده بودند دستور داد که هرگز جنبشی نکنند و از جای خود تکان نخورده قصد جنگ ننماید و چون بدینسان روز به پایان رسید و آتنیان برگشتند. او همچنان سپاهیان را در کشتیها نگاه داشت و اجازه بیرون رفتن نداد و تا آنان خبر پیاده شدن آتنیان را نیاوردند کسان خود را از کشتی بیرون نساخت.
به همین شیوه بود رفتار او در روزهای دوم و سوم و چهارم.
از اینجا آتنیان یقین کردند که دشمن را ترس فراگرفته و این است که جرأت جنگ نمیکند و نخواهد کرد.