بسیاری از خردمندان دوراندیش اسپارت که از آسیب پول آگاه بودند و میدانستند چگونه مردم را تباه میگرداند از این کار لوساندیر بددل گردیدند و این بود داد میزدند که باید آنها را نپذیرفت.
با ایفوران نیز چنین میگفتند که باید همه سیم و زر را بیرون فرستاد.
سرانجام در آن باره به شور پرداختند و کسانی در شوری نیز رأی دادند که باید هیچگونه سیم یا زر را به شهر نپذیرفت و همان سکههای دیرین خود را که از آهن بود به کار برد.
ولی دوستان لوساندیر مخالف این رأی بودند و نتیجه کشاکش آن شد که آنها را به شکل پول درآورده و در کارهای عمومی به کار ببرند. ولی قانونی گذاردند که اگر کسی برای خویشتن سیم و زر نگاه دارد سزای او کشتن باشد.
لیکن باید گفت با این کار مردم را به اندوختن و نگاهداشتن آن تشویق مینمودند. زیرا در جایی که یک چیزی تا آن اندازه ارزش دارد که در کارهای عمومی مصرف میشود و مایۀ پیشرفت هر کاری میباشد مردم چگونه از نگهداری آن برای خود بازایستند یا چگونه این نکته را درنیابند که یک چیزی اگر بیارزش است در کارهای عمومی ارزش پیدا نمیکند؟
اگر قانون و ترس خانهها را از نگهداری آنها بازمیداشت آیا دلها را نیز از گرویدن به آنها باز میتوانست داشت؟
از این مالهای تاراجی لوساندیر تندیس خود را از برنج ساخته و در پرستشگاه دلفی بگذاشت. نیز تندیسهایی از آن خداوندان کشتی بساخت.
نیز در گنجینۀ براسیداس[۱] و آکانثیان[۲] یک کشتی هست که از زر و عاج ساخته به اندازه دو ذراع و آن را کوروش به نام این فیروزیهای لوساندیر به او ارمغان فرستاده است و چون در این هنگام لوساندیر در سراسر یونان نیرومندترین مرد بود و کسی در گذشته هم به پایه او نمیرسید از این جهت غرور بیاندازه دامنگیر او گردیده بود و بزرگی نشان میداد که از اندازه توانایی خود او نیز بیشتر بود.
او نخستین کسی بود در میان یونانیان که به گفته دوریس[۳] در تاریخ خود شهرها محراب به