برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۱۸۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

شرح چگونگی آنکه خاندان هراکلیدای که با دوریان به هم پیوسته و یک تیره شده به پلوپونیوس درآمدند.

همگی خاندانهای ایشان حق پادشاهی نداشتند بلکه پادشاهان تنها از دو خاندان برگزیده می‌شد که یکی را ایوروپوتیدای[۱] و دیگری را آگیادای[۲] می‌نامیدند.

دیگران هر چند از خاندانهای برگزیده بودند و چه بسا که هنرها می‌نمودند به پادشاهی نمی‌رسیدند ولی به رتبه‌های دیگر می‌توانستند رسید.

لوساندیر که از آن دو خاندان نبوده و از این سوی در سایه کارهای خود بزرگ شده و دوستان بیشمار یافته بود همیشه این اندوه را داشت که شهری را که او در سایه کارهای خود بدان شکوه و بزرگی رسانیده دیگران که هیچ‌گونه برتری ندارند در آن حکمرانی می‌کنند.

از این جهت تصمیم داشت که شورش کرده و حکمرانی را از دست آن دو خاندان در آورده از آن پس خاندانهای هراکلیدای را در آن شریک گرداند. بلکه برخی گفته‌اند:

می‌خواست پادشاهی از آن همه خاندانهای اسپارت باشد که هر که توانست در سایه شایستگی خود به آن برسد.

به عبارت دیگر پادشاهی پاداشی برای بودن از خاندان هراکلیس نباشد بلکه هر کسی که توانست همچون هراکلیس باشد آن پاداش را دریابد و چنین می‌پنداشت که اگر چنان قاعده‌ای بگزارد هیچ‌یک اسپارتی شایسته‌تر از او نیست و به پادشاهی برگزیده نخواهد شد.

برای این کار نخست می‌خواست همشهریان را با خود همدست گرداند و نهانی خطابه‌ای با کلیون[۳] نامی آماده ساخت.

ولی سپس دید برای چنان کار بزرگی که مردم آماده شنیدن خبر آن هم نیستند چاره کارگرتری باید بیندیشد و این بود که دست به دامن جادوگری و وحی زده یک رشته پرسشها با پاسخهای آنها از خدایان بدانسان که دلخواه خود او بود درست نمود که از این راه دلهای مردم را بلرزاند و اختیار آنها را از دستشان بگیرد.

ایفوروس می‌گوید:


  1. Eurypontidae
  2. Agiadae
  3. Cleon